درباره ی داوری ارزش ها :: .: از همین خاک :.

.: از همین خاک :.

k h a k . b l o g . i r
يكشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۵۱ ب.ظ

درباره ی داوری ارزش ها

[دسته بندی: داستان کوتاه]




چه چیزی به ارزش های ما اعتبار می دهد؟ چه چیزی مشخص می کند که در یک بازه ی شاید هفتاد ساله، بیست و پنج هزار و دویست روز، باید برای چه چیزهایی تلاش کرد و باید از چه چیزهایی گذشت؟ چه چیزی بعضِ آدم ها را راضی می کند که برای به دست آوردنِ یک مدرک، دوازده سال از زنده گی شان را بگذارند پای تحصیل؟ یک سال از عمرشان را بگذارند برای مرور منابعی که شاید توی کنکور بیاید. سی سال از عمرشان را بگذارند برای این که شاید یک بازنشسته گیِ آرام ش بخش داشته باشند. هفت ساعت یا بیش تر از هر روزشان را بگذارند برای یک کار. ... و هفتاد سالِ زنده گی شان را بگذارند برای آن چیزی که اسم ش بهشت است؟ بهشت های زنده گیِ ما یک هو، از کجا، سر و کله شان پیدا می شود؟ از کجا معلوم که زنده گیِ پای دارِ زناشویی و تشکیلِ خانه واده، سَرتر از زنده گیِ لذت جویِ بی بند و بار باشد؟ از کجا معلوم که همه ی آن "تحفه"هایی که در پایانِ این همه تلاش وجود دارد، بیارزد؟ اصلاً از کجا معلوم که این طیفِ انگاشته ی ارزش ها، وارونه نباشد؟ ... از کجا معلوم که لذت های کوتاه مدت، به از بلندمدت های ش نباشد؟ هان؟ چیزی که راحت به وصول ش بتوان رسید و راحت از شرش راحت شد ... ؟؟

... همه ی این شکیات، و حرف هایِ دیگری که توی داستان آمده، به گمان م آن چیزهایی است که در داستانِ "فاحشه" به شان پرداخته ام ... شاید بدتان بیاید، شاید هم بدتر. اما چیزی که این جا ضمانت ش را می کنم این است که این از آن داستان هایی نیست که هیچ کس "خوش" ش بیاید. این داستان، داستانی است درباره ی داوریِ ارزش ها ... همین:

 

لینکِ دانلود داستان کوتاهِ "فاحشه"  



نوشته شده توسط سجاد پورخسروانی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
.: از همین خاک :.

از همین خاک می نویسم. همین.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

درباره ی داوری ارزش ها

يكشنبه, ۲۰ مهر ۱۳۹۳، ۰۳:۵۱ ب.ظ

[دسته بندی: داستان کوتاه]




چه چیزی به ارزش های ما اعتبار می دهد؟ چه چیزی مشخص می کند که در یک بازه ی شاید هفتاد ساله، بیست و پنج هزار و دویست روز، باید برای چه چیزهایی تلاش کرد و باید از چه چیزهایی گذشت؟ چه چیزی بعضِ آدم ها را راضی می کند که برای به دست آوردنِ یک مدرک، دوازده سال از زنده گی شان را بگذارند پای تحصیل؟ یک سال از عمرشان را بگذارند برای مرور منابعی که شاید توی کنکور بیاید. سی سال از عمرشان را بگذارند برای این که شاید یک بازنشسته گیِ آرام ش بخش داشته باشند. هفت ساعت یا بیش تر از هر روزشان را بگذارند برای یک کار. ... و هفتاد سالِ زنده گی شان را بگذارند برای آن چیزی که اسم ش بهشت است؟ بهشت های زنده گیِ ما یک هو، از کجا، سر و کله شان پیدا می شود؟ از کجا معلوم که زنده گیِ پای دارِ زناشویی و تشکیلِ خانه واده، سَرتر از زنده گیِ لذت جویِ بی بند و بار باشد؟ از کجا معلوم که همه ی آن "تحفه"هایی که در پایانِ این همه تلاش وجود دارد، بیارزد؟ اصلاً از کجا معلوم که این طیفِ انگاشته ی ارزش ها، وارونه نباشد؟ ... از کجا معلوم که لذت های کوتاه مدت، به از بلندمدت های ش نباشد؟ هان؟ چیزی که راحت به وصول ش بتوان رسید و راحت از شرش راحت شد ... ؟؟

... همه ی این شکیات، و حرف هایِ دیگری که توی داستان آمده، به گمان م آن چیزهایی است که در داستانِ "فاحشه" به شان پرداخته ام ... شاید بدتان بیاید، شاید هم بدتر. اما چیزی که این جا ضمانت ش را می کنم این است که این از آن داستان هایی نیست که هیچ کس "خوش" ش بیاید. این داستان، داستانی است درباره ی داوریِ ارزش ها ... همین:

 

لینکِ دانلود داستان کوتاهِ "فاحشه"  

۹۳/۰۷/۲۰ موافقین ۰ مخالفین ۰
سجاد پورخسروانی

درباره ی داوری ارزش ها

نظرات  (۲)

۲۳ مهر ۹۳ ، ۱۱:۳۱ موتورگازی!
اول از اینکه داستان مینویسی خوبه.
دوم بیشتر بحث من فرمی اما ناگزیر یه جاهایی هم وارد بحث محتوا شدم.
بسم الله.
خود نویسنده همون فاحشه ی داستانه.دنبال چیزی میگرده که هرگز نمیتونه پیداش کنه.چون مسیر رو اشتباه اومده.نویسنده هم اشتباه داره میره.چون این داستان ظرفیت اینو نداره که موضوع های مورد اشاره ی فلسفی رو توش بگنجاند.
از آرامانگرایی و شناخت زبان گرفته تا دیالوگهای پینگ پونگی به ظاهر پرمغز اما واقعا پوچ (نه به معنای ابسورد).
شخصیتها پردازی به سرانجامی نمیرسه.زن فاحشه ای که تا آخر قصه نمیفهمیم چقدر سواد داره.یه جا از آرمانگرایی و کمال شناختی مردها صحبت میکنه و جایی دیگه به راحتی هر چه ممکن مکان قطب شمال رو نمیدونه.(ظاهرا این طور نمود پیداکرده)
بازهم ناپخته و بدون مقدمه بحث بی ربط بهشت و جهنمو پیش میکشه.
البته منظورم از مقدمه یک زیرمتنه.چون کل داستان یک مقدمه ی ناشیانه بود که برسه به اینکه بهشت و جهنمی درکارهست یا نه.داستان از اساس مشکل عدم پیشروی داره.شروع میانه و پایان اون هیچ ربطی به هم ندارن.
اشاره های گل درشت و مستقیمی که به میزانسن ها و حالات بدن  داده شده حواس مخاطب رو از اصل حرف دور میکنه .
((اگه قطبی وجود نداشته باشه...نه بهشتی و نه جهنمی.....بازهم خوبی و بدی معنا داره......چون انسانیت معنا داره........حتی بدون بهشت و جهنم.))
۲۳ مهر ۹۳ ، ۱۱:۳۶ موتورگازی!
شرمنده رفیق یک چیز دیگه هم یادم اومد...
به نظرم آگاهانه یا غیر آگاهانه بیشتر تمرکز اثر روی همین داوری ارزش ها است.
یعنی هیچ ربطی به فضاسازی و درام نداره.همین تم رو بیارش توی عرشه کشتی که دو مرد روی صندلی نشتن و دارن پیپ میکشن.یا توی سکوی ورزشگاه فوتبال، بین دونیمه دو تماشاگر دارن همون تم رو بحث میکنن.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی