بودن یا نبودن، مسئله این نیست :: .: از همین خاک :.

.: از همین خاک :.

k h a k . b l o g . i r
يكشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۲۸ ب.ظ

بودن یا نبودن، مسئله این نیست

[دسته بندی: روزنگاره ها]






      "خدا" از دایره ی مسئله های بشرِ مدرن خارج شده است(حالا کاری ندارم این که دایره ی مسئله های بشر کوچک شده یا چه). توی این پارادایم خدا دیگر مسئله نیست. بود و نبودش بیش از این که اثبات بردار باشد یا انکار بردار، دچارِ بی تفاوتی شده. اگر روزی ملت ها و اعتقادات بر سرِ وجودِ او دعوا داشتند، حالا مهم ترین وجه شبه شان همین بی اعتناییِ به مسئله ی خداست. یعنی شاید باشد، در گفتارِ هر روزه و مراودات هر روزه. نرخِ قسم ش حتی شاید بالا هم رفته باشد، اما متضمن هیچ مسیری نیست. منشِ خاصی را فراهم نمی آورد. این که بشر در مراوداتِ هر روزه اش، توی شعارهای هر روزه اش، توی نشانه هایِ هر روزه اش، کلمه ای به نامِ "خدا" را دارد این لزوماً به این معنا نیست که هم چه اعتقادی هم به وجود او داشته باشد. حتی اگر به لزوم ش هم باور داشته باشد، باز به این معنا نیست که باورش دارد. ... چون دیگر مسئله خدا نیست. مسئله باورِ به خدا نیست. مسئله-نمی دانم چیست-،  هر چه هست دخلی به او پیدا نمی کند. پولِ تویِ حسابِ آدم ها را خدا مشخص نمی کند. بختِ آدم ها را ... شاخصِ بورس را این خدا نیست که بالا و پایین می برد، کارِ وال استریتی هاست. این خدا نیست که آدم ها را از مرگ نجات می دهد، این ایربگ است؛ گیرم که مسلمانی و گیرم که نمازت به راه، اما پراید سوار می شوی ... و پس این ربطی به خدا ندارد. خدا آنتن نیست، خدا بنزین نیست، خدا وایرلس نیست، نمی دانم خدا هر چه که دغدغه ی انسانِ مدرن است نیست، هر چه که انسان مدرن با آن روزگار می گذارند. خدا امنیت نیست ... خدا نیست، خدا مسئله نیست، چون از دایره ی دغدغه های آدمی خارج شده. ...

      مسئله این جاست که یک زمانی می رسد، برای هر شهروندِ جامعه ی مدرن، که با همه ی استدلال های ش نمی تواند باز مؤمن به خدا باشد. نمی تواند باورش را به خدا و هر چه فرضِ خوب است حفظ کند. چون دیگر از مرحله ی ایمان یا انکار گذشته و به وادی ای پای گذاشته که دیگر در آن "خدا" مسئله نیست. شاید توی سؤال های ش باشد، اما مسئله نیست(و خدایی که در مسئله بمیرد، در سؤال زنده نمی شود.). صورت مسئله بود و نبودِ او نیست، که حالا بخواهی باقیِ اوقات ت را به نافِ خوش آمد یا بدآمدِ او ببندی و پرهیزکار شوی. خدا در زنده گیِ شهریِ آدم ها جایی ندارد، نقشی ندارد. این مرحله ی بی تفاوتی1 است. بشر در میانه ی زمانه ی "بی تفاوتی" است(مثلِ جامعه ی آمریکا که بود و نبودِ خدا چیزی از   لیبرال شان نمی زند2) و این بی تفاوتی تازه با "خدا" شروع شده است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  1. خداباوری اساساً پایه ی اخلاقِ جمعی است. نه این که در خلقِ فردی جایی نداشته باشد، اما نمودِ اصلی اش در امکانی است که ما اسم ش را "جمع" می گذاریم. یعنی اول باید عده ای باشند-بیش از یک نفر-  که بشود مجموعه ی کنش ها و واکنش های خلقی را میان شان به وجود آورد و به سنجه ای سنجید. غیر از این، آدم چه طور می تواند "تنها" دچارِ بداخلاقی شود؟ پس بی تفاوتی در نسبتی به نامِ "خدا" یکی از برکاتِ "تفرد" است به گمان م. انسانی که به جمع نیاز نداشته باشد-چون سیستم حاجات ش را برآورده می کند-، پس به خدایی که تقابلات  این جمع را تنظیم می کند هم نیازی ندارد. طرف از خودش می پرسد: آیا خدا برای ادامه ی زنده گی لازم است؟ جواب می آید که "نه". پس چه نیازی است که ... ؟  

  1. بشمار: اسلامِ آمریکایی، مسیحیتِ آمریکایی، یهودیت آمریکایی ... و از فرهنگ های دینی: ایرانیِ آمریکایی، هندیِ آمریکایی، چینیِ آمریکایی، ژاپنیِ آمریکایی و ... و ... و ... . 


نوشته شده توسط سجاد پورخسروانی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
.: از همین خاک :.

از همین خاک می نویسم. همین.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

بودن یا نبودن، مسئله این نیست

يكشنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۲۸ ب.ظ

[دسته بندی: روزنگاره ها]






      "خدا" از دایره ی مسئله های بشرِ مدرن خارج شده است(حالا کاری ندارم این که دایره ی مسئله های بشر کوچک شده یا چه). توی این پارادایم خدا دیگر مسئله نیست. بود و نبودش بیش از این که اثبات بردار باشد یا انکار بردار، دچارِ بی تفاوتی شده. اگر روزی ملت ها و اعتقادات بر سرِ وجودِ او دعوا داشتند، حالا مهم ترین وجه شبه شان همین بی اعتناییِ به مسئله ی خداست. یعنی شاید باشد، در گفتارِ هر روزه و مراودات هر روزه. نرخِ قسم ش حتی شاید بالا هم رفته باشد، اما متضمن هیچ مسیری نیست. منشِ خاصی را فراهم نمی آورد. این که بشر در مراوداتِ هر روزه اش، توی شعارهای هر روزه اش، توی نشانه هایِ هر روزه اش، کلمه ای به نامِ "خدا" را دارد این لزوماً به این معنا نیست که هم چه اعتقادی هم به وجود او داشته باشد. حتی اگر به لزوم ش هم باور داشته باشد، باز به این معنا نیست که باورش دارد. ... چون دیگر مسئله خدا نیست. مسئله باورِ به خدا نیست. مسئله-نمی دانم چیست-،  هر چه هست دخلی به او پیدا نمی کند. پولِ تویِ حسابِ آدم ها را خدا مشخص نمی کند. بختِ آدم ها را ... شاخصِ بورس را این خدا نیست که بالا و پایین می برد، کارِ وال استریتی هاست. این خدا نیست که آدم ها را از مرگ نجات می دهد، این ایربگ است؛ گیرم که مسلمانی و گیرم که نمازت به راه، اما پراید سوار می شوی ... و پس این ربطی به خدا ندارد. خدا آنتن نیست، خدا بنزین نیست، خدا وایرلس نیست، نمی دانم خدا هر چه که دغدغه ی انسانِ مدرن است نیست، هر چه که انسان مدرن با آن روزگار می گذارند. خدا امنیت نیست ... خدا نیست، خدا مسئله نیست، چون از دایره ی دغدغه های آدمی خارج شده. ...

      مسئله این جاست که یک زمانی می رسد، برای هر شهروندِ جامعه ی مدرن، که با همه ی استدلال های ش نمی تواند باز مؤمن به خدا باشد. نمی تواند باورش را به خدا و هر چه فرضِ خوب است حفظ کند. چون دیگر از مرحله ی ایمان یا انکار گذشته و به وادی ای پای گذاشته که دیگر در آن "خدا" مسئله نیست. شاید توی سؤال های ش باشد، اما مسئله نیست(و خدایی که در مسئله بمیرد، در سؤال زنده نمی شود.). صورت مسئله بود و نبودِ او نیست، که حالا بخواهی باقیِ اوقات ت را به نافِ خوش آمد یا بدآمدِ او ببندی و پرهیزکار شوی. خدا در زنده گیِ شهریِ آدم ها جایی ندارد، نقشی ندارد. این مرحله ی بی تفاوتی1 است. بشر در میانه ی زمانه ی "بی تفاوتی" است(مثلِ جامعه ی آمریکا که بود و نبودِ خدا چیزی از   لیبرال شان نمی زند2) و این بی تفاوتی تازه با "خدا" شروع شده است.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  1. خداباوری اساساً پایه ی اخلاقِ جمعی است. نه این که در خلقِ فردی جایی نداشته باشد، اما نمودِ اصلی اش در امکانی است که ما اسم ش را "جمع" می گذاریم. یعنی اول باید عده ای باشند-بیش از یک نفر-  که بشود مجموعه ی کنش ها و واکنش های خلقی را میان شان به وجود آورد و به سنجه ای سنجید. غیر از این، آدم چه طور می تواند "تنها" دچارِ بداخلاقی شود؟ پس بی تفاوتی در نسبتی به نامِ "خدا" یکی از برکاتِ "تفرد" است به گمان م. انسانی که به جمع نیاز نداشته باشد-چون سیستم حاجات ش را برآورده می کند-، پس به خدایی که تقابلات  این جمع را تنظیم می کند هم نیازی ندارد. طرف از خودش می پرسد: آیا خدا برای ادامه ی زنده گی لازم است؟ جواب می آید که "نه". پس چه نیازی است که ... ؟  

  1. بشمار: اسلامِ آمریکایی، مسیحیتِ آمریکایی، یهودیت آمریکایی ... و از فرهنگ های دینی: ایرانیِ آمریکایی، هندیِ آمریکایی، چینیِ آمریکایی، ژاپنیِ آمریکایی و ... و ... و ... . 
۹۳/۰۱/۳۱ موافقین ۰ مخالفین ۰

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی