نقش باره گی :: .: از همین خاک :.

.: از همین خاک :.

k h a k . b l o g . i r
جمعه, ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ۱۰:۱۴ ب.ظ

نقش باره گی

[دسته بندی: روزنگاره]




تنها چیزی که بهش می گویم این است که: "بابا این ها بازی گرند دیگر ..." و مرادم از بازی گر را این جوری برای ش می گویم که یعنی: "نقش باره". یعنی کسانی که شغل شان این است که "کَسِ دیگر" باشند. ادای دیگری را دربیاورند و اصلاً دیگری را زنده گی کنند. ...

 اما واقعِ امر این که این حرف هم چین گره گشایِ ذهن ش نمی تواند باشد. برای یک آدم 15 ساله ی عشقِ سینما که همه چیز را، همه جوره می بیند و دنیای ش چیزی است شبیهِ تخیلِ سینماتوگرافی که مدام چرخه ی پخش می زند توی سرش و همه ی عالم را به پلان می بیند و صحنه و "دیالوگ برتر" این تعریفِ نقش باره گی درست مثلِ بناریزِ زنده گی است. وقتی این آدم یک بازی گر را می بیند و مثلاً تعریفِ آن بازی گر را در فیلم "پاک دامن" داده اند، بعدِ فیلم، حاشیه اش را که پی می گیرد و گوگل و ایمیج و سِرچِ طرف را که می کند، می رسد به انبوهی عکس و زرده نویس که هیچ نسبتی و نشانی، با و از، پاک دامنی ندارند. آن وقت با خودش می نشیند و می گوید: "اوکی! زندگی یعنی همین! یعنی نقش باره گی!" یعنی این که چیزی به نامِ "پاک دامنی" وجود ندارد و آن چه که هست ادایِ "پاک دامنی" را در آوردن است و نقش ش را بازی کردن. آن وقت فهم ش بیجک می گیرد که اساسِ دنیایِ شومنیسم یعنی همین. یعنی این که تویِ خانه یک نقش را بازی کنی، توی مسجد یک نقش را، توی اداره یکی را، توی دانش گاه دیگری را، توی خیابان و بیابان و هر قبرستانی یک نقشی را متناسب با آن ... و از میانِ این همه نقش تو کدامی؟ نمی دانی؛ یا بهتر این  که بگویی: نیستی! نه تنها هیچ کدام ... که اصلاً نیستی ... مؤمن بودن و مسلم بودن و مُعبد بودن همه اش یعنی کشک آن گاه. و مختار بودن یعنی مخیّر به نقش نه به بودن.

حالا هر چه می خواهی بردار و اندر بابِ "سینمای معتقد" حرف بزن. در بابِ این که مثلاً چرا هر کسی نمی تواند نقشِ "یوسف پیام بر" را بازی کند یا مثلاً "شریفی نیا" نباید نقشِ "حاج احمد آقا" را، هر چه قدر هم که گریم به او بنشیند و خوب نقش ش را بتواند بازی کردن، بازی کند. حالا هر چه می خواهی بگو که آمریکایی ها این را خوب می فهمند و اتفاقاً این ماهیت شناسیِ رسانه کمک حال شان است تا  ... که مثلاً "مونیکا بلوچی" را در نقشِ "مریم مجدلیه" درآورند. که؟ مونیکا بلوچی، کسی که تعلق خاطرِ عجیبی به بازی کردن در نقش های "فاحشه" دارد و خب تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

نقش باره گی، خوب که نگاه می کنیم مدلی شده است برایِ تعبیرِ بودنِ خودمان. آن گاه جلویِ آینه خودمان را بهتر از هر موقعی می شناسیم. یعنی زمانی که دماغ مان را با دماغِ فلان بازی گر و گرهِ ابرومان را با فلان بازی گر در فلان نقش و حالتِ گردن ما را ... الی آخر. و این آدم -که من باشیم و تو- پایِ دعایِ کمیل که می نشیند، هیچ انگاره ای از بودن، گریبان ش را نمی گیرد ... و تهی است و تهی و تهی. خاطرِ همین هم اغلب سعی می کند که تنها نشود. ... حالا انذارش می خواهید بدانید یا ابشار ... به عاقبتی.       



نوشته شده توسط سجاد پورخسروانی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
.: از همین خاک :.

از همین خاک می نویسم. همین.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

نقش باره گی

جمعه, ۲۸ تیر ۱۳۹۲، ۱۰:۱۴ ب.ظ

[دسته بندی: روزنگاره]




تنها چیزی که بهش می گویم این است که: "بابا این ها بازی گرند دیگر ..." و مرادم از بازی گر را این جوری برای ش می گویم که یعنی: "نقش باره". یعنی کسانی که شغل شان این است که "کَسِ دیگر" باشند. ادای دیگری را دربیاورند و اصلاً دیگری را زنده گی کنند. ...

 اما واقعِ امر این که این حرف هم چین گره گشایِ ذهن ش نمی تواند باشد. برای یک آدم 15 ساله ی عشقِ سینما که همه چیز را، همه جوره می بیند و دنیای ش چیزی است شبیهِ تخیلِ سینماتوگرافی که مدام چرخه ی پخش می زند توی سرش و همه ی عالم را به پلان می بیند و صحنه و "دیالوگ برتر" این تعریفِ نقش باره گی درست مثلِ بناریزِ زنده گی است. وقتی این آدم یک بازی گر را می بیند و مثلاً تعریفِ آن بازی گر را در فیلم "پاک دامن" داده اند، بعدِ فیلم، حاشیه اش را که پی می گیرد و گوگل و ایمیج و سِرچِ طرف را که می کند، می رسد به انبوهی عکس و زرده نویس که هیچ نسبتی و نشانی، با و از، پاک دامنی ندارند. آن وقت با خودش می نشیند و می گوید: "اوکی! زندگی یعنی همین! یعنی نقش باره گی!" یعنی این که چیزی به نامِ "پاک دامنی" وجود ندارد و آن چه که هست ادایِ "پاک دامنی" را در آوردن است و نقش ش را بازی کردن. آن وقت فهم ش بیجک می گیرد که اساسِ دنیایِ شومنیسم یعنی همین. یعنی این که تویِ خانه یک نقش را بازی کنی، توی مسجد یک نقش را، توی اداره یکی را، توی دانش گاه دیگری را، توی خیابان و بیابان و هر قبرستانی یک نقشی را متناسب با آن ... و از میانِ این همه نقش تو کدامی؟ نمی دانی؛ یا بهتر این  که بگویی: نیستی! نه تنها هیچ کدام ... که اصلاً نیستی ... مؤمن بودن و مسلم بودن و مُعبد بودن همه اش یعنی کشک آن گاه. و مختار بودن یعنی مخیّر به نقش نه به بودن.

حالا هر چه می خواهی بردار و اندر بابِ "سینمای معتقد" حرف بزن. در بابِ این که مثلاً چرا هر کسی نمی تواند نقشِ "یوسف پیام بر" را بازی کند یا مثلاً "شریفی نیا" نباید نقشِ "حاج احمد آقا" را، هر چه قدر هم که گریم به او بنشیند و خوب نقش ش را بتواند بازی کردن، بازی کند. حالا هر چه می خواهی بگو که آمریکایی ها این را خوب می فهمند و اتفاقاً این ماهیت شناسیِ رسانه کمک حال شان است تا  ... که مثلاً "مونیکا بلوچی" را در نقشِ "مریم مجدلیه" درآورند. که؟ مونیکا بلوچی، کسی که تعلق خاطرِ عجیبی به بازی کردن در نقش های "فاحشه" دارد و خب تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

نقش باره گی، خوب که نگاه می کنیم مدلی شده است برایِ تعبیرِ بودنِ خودمان. آن گاه جلویِ آینه خودمان را بهتر از هر موقعی می شناسیم. یعنی زمانی که دماغ مان را با دماغِ فلان بازی گر و گرهِ ابرومان را با فلان بازی گر در فلان نقش و حالتِ گردن ما را ... الی آخر. و این آدم -که من باشیم و تو- پایِ دعایِ کمیل که می نشیند، هیچ انگاره ای از بودن، گریبان ش را نمی گیرد ... و تهی است و تهی و تهی. خاطرِ همین هم اغلب سعی می کند که تنها نشود. ... حالا انذارش می خواهید بدانید یا ابشار ... به عاقبتی.       

۹۲/۰۴/۲۸ موافقین ۲ مخالفین ۰
سجاد پورخسروانی

نقش باره گی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی