ترس های حقوقی :: .: از همین خاک :.

.: از همین خاک :.

k h a k . b l o g . i r
پنجشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۲:۰۱ ب.ظ

ترس های حقوقی

[دسته بندی: روزنگاره]



آدم های ایمن از طبیعت، به یمنِ دامانِ مدنیت، ترس هاشان هم حقوقی شده است نه حقیقی. اصلاً آدم ها را ول کن، همین من و تو:"ما" ترس هامان حقوقی شده است. مثلاً اولین خطری که در هر تصادف خاطرمان را تنگ می آورد غصه ی پریدن رنگِ ماشین است و مچاله شدن جلدش، یا که وسعِ دیه و خسارتی که به گردن مان افتاده. ضرر جانی کلاً خیلی اهمیتی ندارد. اگر به دروغ م نخوانید حتی می توانم بگویم که یک جورهایی لذت هم دارد. بالاخره دست و پایِ زخمی مسبب هر دردی هم که باشد، یک مدت تو را از دستِ وظیفه ی حقوقی ات باز می دارد و گوشه ای از چرخِ تمدن نازت را می کشد، هان؟ اما وقتی مقصرِ یک حادثه می شوی چنان در خودت فرو می روی و ترس ها محاصره ات می کنند که انگار "ارتکابِ کبیره ای"! همان ضررِ مالی را هم که بخواهی غم ش را گِرَم کنی بیش ترش می رود خاطرِ "حقِّ ویزیت" و "صندوقِ بیمارستان" و "خدماتِ سی تی اسکن" و "اجرتِ تزریقاتی" و این دست بلایا! ... اصلاً تصادف به کنار، یارو باباش هم که می میرد، بعدِ هضمِ ماجرا، اول غصه ی هزینه هایِ کفن و دفن است که می گیردش.

آدمی که تویِ تمدن تنه اش به تنه ی"اتفاق" می افتد چنان(حقوقی) می ترسد که خواه ناخوه شروع می کند به "هیچ وقت"های گفتن:

و همین ریختی بگیر و برو باقیِ راهِ "تمدن ترسی" را که به اسمِ "تأمین" سرمان آمده است. مؤمن ترهاش هم -که ما نباشیم- بعدِ هر تصادفی به تلقین "الحمدلله" بالا می اندازند که مثلاً "... تن مان سالم است ..."، اما در تمدن وندی فرقی نمی کند که تو مؤمن باشی یا نه، هنوز بیش ترین ناراحتی ات از خسرانِ حقوقیِ بارآمده است که دیگر جرأتِ طیِ کردنِ دوباره را نداری. آدمی که پای ش می شکند، هیچ وقت نمی گوید: "دیگر راه نمی روم". آدمی که که دچار گازگرفته گی می شود هیچ گاه از نفس کشیدنِ دوباره دست نمی کشد. آدمی که مسموم می شود هیچ گاه نمی گوید: دیگر چیزی نمی خورم". ... اما آدم هایی که متضررِ تصادفی حقوقی در زنده گی شان می شوند چنان "سگ ترسه" می گیرند که دیگر نمی توانند به همان راحتیِ سابق پشتِ رولِ زنده گی بنشینند. "خسارت ترس"شده اند؛ حال آن که این خسارت هیچ نسبتی با "خسران"ی ندارد که فرمود: "... والعصر. ان الانسانَ لَفی خُسر ...". دارد؟ ... با این حال بیش ترش حساب بری می کنیم و ترس بری.

بشری که ترس هاش حقوقی باشد، حکماً نه ترسی هاش هم (تو بگو شجاعت) حقوقی است. مثلاً سوارِ رنجر می شود(!)... . بشری که ترس هاش حقوقی است، فداکاری های ش هم حقوقی می شود؛ یعنی در جهتِ حفظِ حقوق. چه می دانم مثلاً تهِ ته اش نوبت ش را یکی عقب می اندازد؛ اما دیگر راه به راهِ دفاع از هم کارِ مظلوم ش در برابرِ رئیسِ ظالم ش که نمی برد، هان؟ بشری که ترس هاش حقوقی باشد یک سر "حقوق جو" می شود دیگر، نه "حقیقت جو" و نه برتر از آن "حق جو". دوست داشتن هاش هم حقوقی می شود. نفرت های ش هم. ... و کلاً می شود "هستنده"ی مضمحل شونده ای که با اتمامِ "حقوق"ش کوپنِ "هستی"اش هم تمام می شود. حالا تو هر چه که می خواهی به خیال ت "رفعِ خسران" کن. ... همین.   

     



نوشته شده توسط سجاد پورخسروانی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
.: از همین خاک :.

از همین خاک می نویسم. همین.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

ترس های حقوقی

پنجشنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۰۲:۰۱ ب.ظ

[دسته بندی: روزنگاره]



آدم های ایمن از طبیعت، به یمنِ دامانِ مدنیت، ترس هاشان هم حقوقی شده است نه حقیقی. اصلاً آدم ها را ول کن، همین من و تو:"ما" ترس هامان حقوقی شده است. مثلاً اولین خطری که در هر تصادف خاطرمان را تنگ می آورد غصه ی پریدن رنگِ ماشین است و مچاله شدن جلدش، یا که وسعِ دیه و خسارتی که به گردن مان افتاده. ضرر جانی کلاً خیلی اهمیتی ندارد. اگر به دروغ م نخوانید حتی می توانم بگویم که یک جورهایی لذت هم دارد. بالاخره دست و پایِ زخمی مسبب هر دردی هم که باشد، یک مدت تو را از دستِ وظیفه ی حقوقی ات باز می دارد و گوشه ای از چرخِ تمدن نازت را می کشد، هان؟ اما وقتی مقصرِ یک حادثه می شوی چنان در خودت فرو می روی و ترس ها محاصره ات می کنند که انگار "ارتکابِ کبیره ای"! همان ضررِ مالی را هم که بخواهی غم ش را گِرَم کنی بیش ترش می رود خاطرِ "حقِّ ویزیت" و "صندوقِ بیمارستان" و "خدماتِ سی تی اسکن" و "اجرتِ تزریقاتی" و این دست بلایا! ... اصلاً تصادف به کنار، یارو باباش هم که می میرد، بعدِ هضمِ ماجرا، اول غصه ی هزینه هایِ کفن و دفن است که می گیردش.

آدمی که تویِ تمدن تنه اش به تنه ی"اتفاق" می افتد چنان(حقوقی) می ترسد که خواه ناخوه شروع می کند به "هیچ وقت"های گفتن:

  • هیچ وقت دیگر پشتِ رول نمی نشینم ... ؛
  • هیچ وقت دیگر فلان چیز را دستِ فلانی نمی دهم ... ؛
  • هیچ وقت دیگر برایِ یک آسایشِ ساده از فلان چیز استفاده نمی کنم ... ؛

و همین ریختی بگیر و برو باقیِ راهِ "تمدن ترسی" را که به اسمِ "تأمین" سرمان آمده است. مؤمن ترهاش هم -که ما نباشیم- بعدِ هر تصادفی به تلقین "الحمدلله" بالا می اندازند که مثلاً "... تن مان سالم است ..."، اما در تمدن وندی فرقی نمی کند که تو مؤمن باشی یا نه، هنوز بیش ترین ناراحتی ات از خسرانِ حقوقیِ بارآمده است که دیگر جرأتِ طیِ کردنِ دوباره را نداری. آدمی که پای ش می شکند، هیچ وقت نمی گوید: "دیگر راه نمی روم". آدمی که که دچار گازگرفته گی می شود هیچ گاه از نفس کشیدنِ دوباره دست نمی کشد. آدمی که مسموم می شود هیچ گاه نمی گوید: دیگر چیزی نمی خورم". ... اما آدم هایی که متضررِ تصادفی حقوقی در زنده گی شان می شوند چنان "سگ ترسه" می گیرند که دیگر نمی توانند به همان راحتیِ سابق پشتِ رولِ زنده گی بنشینند. "خسارت ترس"شده اند؛ حال آن که این خسارت هیچ نسبتی با "خسران"ی ندارد که فرمود: "... والعصر. ان الانسانَ لَفی خُسر ...". دارد؟ ... با این حال بیش ترش حساب بری می کنیم و ترس بری.

بشری که ترس هاش حقوقی باشد، حکماً نه ترسی هاش هم (تو بگو شجاعت) حقوقی است. مثلاً سوارِ رنجر می شود(!)... . بشری که ترس هاش حقوقی است، فداکاری های ش هم حقوقی می شود؛ یعنی در جهتِ حفظِ حقوق. چه می دانم مثلاً تهِ ته اش نوبت ش را یکی عقب می اندازد؛ اما دیگر راه به راهِ دفاع از هم کارِ مظلوم ش در برابرِ رئیسِ ظالم ش که نمی برد، هان؟ بشری که ترس هاش حقوقی باشد یک سر "حقوق جو" می شود دیگر، نه "حقیقت جو" و نه برتر از آن "حق جو". دوست داشتن هاش هم حقوقی می شود. نفرت های ش هم. ... و کلاً می شود "هستنده"ی مضمحل شونده ای که با اتمامِ "حقوق"ش کوپنِ "هستی"اش هم تمام می شود. حالا تو هر چه که می خواهی به خیال ت "رفعِ خسران" کن. ... همین.   

     

۹۲/۰۲/۱۹ موافقین ۱ مخالفین ۰
سجاد پورخسروانی

ترس های حقوقی

نظرات  (۱)

احسنت...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی