چیزهایی که به من هیچ ربطی ندارند :: .: از همین خاک :.
.: از همین خاک :.

از همین خاک می نویسم. همین.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «چیزهایی که به من هیچ ربطی ندارند» ثبت شده است


[دسته بندی: روزنگاره]




من هیچ وقت دل م به حالِ شهدای فلسطینی نسوخت. هیچ وقت هم از آتش زدنِ مسلمانان میانمار رگ گردنی نشدم. هیچ وقت هم عزم نکردم که بروم آفریقا و به آن بچه های پوست استخوانی کمک کنم. ... اما اگر هرکدام از این "هیچ وقت"ها هم "وقت" می شد، هیچ دل م نمی خواست که وقتِ غذاخوردن باشد. این حرف شاید مرا (بیش از پیش!) یک عوضی نشان دهد، اما حداقل در موردِ برخورد من با عواطف م(!) صداقت دارد. یکی از چیزهایی که شدیداً حال م را به هم می زند این است که وقتِ غذا خوردن یا وقتی که با خانه واده نشسته ایم دور هم و داریم میوه می خوریم، از این دست فلاکت ها را توی تلویزیون ببینم. به من چه که کی، کجای دنیا دارد دهن ش سرویس می شود؟ می شود که بشود، به درک! هر کس مسئول سرنوشتِ کوفتی خودش هست. و خاصه این "کَس" نمود زیادی در مسئله ی "ملت" دارد. نکته ی ساده این جاست که این ها با این بدبختی شان نخواسته اند ... و اگر نتوانسته اند هم باز به خودشان برمی گردد. برده بودن یا نبودن، مظلوم بودن یا نبودن، بودنی است که اختیارش -حتی با وجودِ "استعمارگر" و "ظالم" - به گردنِ آن طرفِ خاک بر سر برمی گردد.

این مزخرفی هم که به عنوانِ آگاه ساختن افکار عمومی توی رسانه های جمعی منتشر می کنند چیزی نیست جز دست کردن توی شورتِ دغدغه ی دیگرا؛ مالِ یکی دیگر خارش گرفته، من چرا باید خودم را قاطی کنم؟ این یعنی فروختنِ فهمِ حداکثری به فهمِ حداقلی. فهمِ حداکثری، فهمِ جزئی و عمیق است: برادرِ من دندان ش درد می کند؛ من می توانم با فهمِ حداکثریِ این مطلبِ ریز به برادرم کمک کنم. مثلاً برش دارم و ببرم دکتر. یک کوفتی از داروخانه بگیرم و بدهم خوردش ... یا هر چیزِ دیگر. اما این که یک بابایی خدا کیلومتر آن طرف تر دارد پاره می شود این هیچ ربطی به من ندارد. مسئله ی مبتلابه ای نیست برای آدم هایی که توی این خراب شده زنده گی می کنند. مسائلِ ما حتی تا خانه ی هم سایه هم که زبانِ ما را می فهمد درز پیدا نمی کند، آن وقت من نمی فهمم که چه طور، چیزی این قدر "دور" و "نامفهوم" را باید اولویتِ اول رسانه ایِ خود بکنیم. جوری شده که از فلسطین ندانستن و از قتل عام مردمِ میانمار ندانستن و حتی از "داعش" ندانستن توی جمعِ رفقایِ تویتری هم که می روی یک جرم محسوب می شود. 

نمی گویم آگاهی و مسائل مان را تنگ کنیم، می گویم واقعی کنیم! مسئله ی فلسطین و هر چه ی دیگر شاید تا آخرِ عمر هم به من ربطی پیدا نکند، مثلِ انقلاب اسلامی است که هیچ وقت به هلند یا ایرلند دخلی پیدا نمی کند، پس چرا باید این را اولویتِ یک گرفت. اولویتِ یکِ ما مسئله ی غذا، پوشاک، خانه، خانه واده، شغل و این چیزهاست. این چیزها نه که نباشد، اما اولویت نیست. به نظرِ من پول جمع کردن برای خریدِ یک ماشینِ خوب هم حتی توی لیستِ اولویت ها پیش از جمع کردنِ پول برای کمک به برادران فلسطینی قرار می گیرد(دیدید گفتم می گویید عوضی شده ام؟).

این بساط هیچ ربطی به  آکاهی ندارد. همان قدر "آگاهی" محسوب می شود که دانستنِ نامِ هزار و سیصد و شصت و سومین ستاره ی درجه ی 37 کیهانی(که احتمالاً نام ش هم می شود "هزار و سیصد و شصت و سومین ستاره ی درجه ی 37 کیهانی). البته اگر یک نفر بخواهد در این باره بداند، به خودش مربوط است، ولی اولویت عموم نیست(مسئله ی فلسطین را می گویم). باشد، فهمیدیم: هر روز توی فلسطین یک خانه خراب می شود و یک آدم کشته می شود. هر روز توی آفریقا صد کودک از گرسنه گی می میرد و صد آدم برای تجارتِ اندام سلاخی می شود ... خب که چه؟ لااقل وقتِ غذا خوردن نفرستید روی آنتن. این ها مثلِ هر مسئله ی دیگری در عالم، بایستی بروند جزوِ رسانه هایی که دست رسی به آن دست رسیِ "تحقیقی" است. این مسئله همان قدر باید جزوِ اولویت های رسانه باشد که مثلاً خزعبلاتی از نجوم یا زمین شناسی. این ها فقط به اهل ش ربط دارد. و خیلی چیزهای مثلِ این . مثلاً سیاست. ... سیاست واقعاً به عمومِ مردم که سیاست نخوانده اند دخلی پیدا  نمی کند.  اما سیاست و مزخرفاتِ "جهان وطنی" ای مثلِ آن ها که گفتم شده اساسِ رسانه ی ما. جوری که توی یک شهرستانِ فکنسی با مشتی پیرمردم هم اگر باشی، باید تیترِ اول روزنامه ات را همین چیزها پر کند.

ما درباره ی "غرب" زیاد می دانیم. درباره ی شرق هم یواش یواش. درباره ی همه ی جای عالم، زیاد می دانیم از همه چیز، جوری که انگار اطلاعات مان حیاتی باشد، اما از خودمان هیچ چیز نمی دانیم. و این ندانستن هم فقط تاریخ و جغرافی نیست. حرف این جاست که دو تا آدم هم که توی یک خانه زنده گی می کنند از هم زیاد نمی دانند، آن وقتِ ادعایِ دگردانی شان آن جای خر را پاره می کند. ادعایِ رسانه ی ما در نسبتِ مردم ما و فرهنگ ما همین است. این است که شبِ چهارشنبه سوری یا یلدا رسانه همت می کند به آگاه کردنِ مردم از وضعِ اسف بارِ "فلسطین" با نمایش بچه هایی که سقط شده اند. به من چه؟ به تو چه؟ به من و تو آن چیزهایی ربط دارد که هر روز با یادآوری شان مجبوریم روزمان را شروع کنیم. جهان وطنی و انسان دوستی و هم نوع پروری مزخرفاتی است که یک امت شَل، برای ارضای حسِ نتوانستن های ش، باید به نافِ تفکرش ببندد. یعنی جمهوری که توی جمهورش مانده، و حرف از صدور می زند و آزاد سازیِ عالم. ما یک عمر در عملی کردنِ آرزوهای خودمان مانده ایم و آن وقت می خواهیم به دادِ کابوس های دیگران برسیم.

من چیزهای کمی می دانم، اما در موردِ همین کم ها، زیاد می دانم. دل م هم نمی خواهد بیش تر بدانم. می خواهم با همین کم ها -که به من مربوط می شوند- سرکنم. و فکر می کنم که این جرم نباشد. و فکر می کنم که ربطی به عوضی بودن هم نداشته باشد. همین.                 

سجاد پورخسروانی
۳۰ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۴۴ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۴ اضافه