به احترامِ این جهالت :: .: از همین خاک :.
.: از همین خاک :.

از همین خاک می نویسم. همین.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «به احترامِ این جهالت» ثبت شده است


[دسته بندی: روزنگاره]




نشناختن، یکی از اختیاراتی است که هر انسانی دارد. به نظرم این را باید به رسمیت شمرد. یک زمانی، تو با یک بابایی آشنا می شوی و نسبت به جناب ش ارادت پیدا می کنی؛ این طرف هر کس می تواند باشد: استاد، قوم و خویش، دوست، طرفِ بحثِ علمی یا طرفِ بازیِ شبکه ای. تو از این آدم، چیزهایی را می شناسی که به کارِ همانِ ارادت ت بیاید. اگر استادِ توست، قدرِ کلاس و گفت و شنفت های مَدرسی. اگر طرفِ بحثِ علمیِ توست، به قدرِ همان جلسه ی مناظره. من یکی که دل م نمی خواهد ببینم استادم توی خانه اش چه ریختی هاست. این به تصویرِ ذهنیِ من از آن آدم ممکن است صدمه بزند. و این تصویر هر چه قدر هم که کامل نباشد و حتی واقع، تصویری است که به قدرِ نیازِ من برای من به وجود آمده. به من چه که طرف توی خانه اش، یا با فامیل های ش توی سفر چه گونه است. اضافه شدنِ آن ها به این شناختِ اولیه، مقوله ی خواهشیِ من را از طرف عوض می کند. طرف توی خانه اش مردسالار است، آن وقت من می خواهم توی کلاسِ فلسفه، نقدِ فمینیسمی بخوانم. نمی شود. ... همین جوری ها، یک رفیقی، چند روز پیش، به اصرار -و البته که از حیثِ کریم بودن حضرت ش-، می خواست ما را مهمانِ خانه اش کند. نخواستم. هنوز هم نمی خواهم. و این بی ادبیِ عرضِ منت را به حسابِ همین حرف هایی می گیرم که پیش از این زدم: من، نمی خواهم، برایِ آدم ها، سجاد پورخسروانیِ بیرون از حیطه ی شناخت شان باشم. می ترسم از این. بله! به خودم شک م. چوبِ این را خورده ام. می ترسم که این شناختِ تازه، از منِ تویِ خانه ی دیگران، با زیرشلواریِ و مسواکِ قبلِ خواب و با کم عرضه گی های گوش م، و بی حوصله گی های خلوت م، باعث شود که همان منِ سابق م هم برای طرف از دست برود. پس ... به احترامِ اینِ جهالت، دستِ ردم را ببخشایید. همین.      

سجاد پورخسروانی
۲۷ مهر ۹۳ ، ۲۳:۱۸ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ اضافه