بر(علیهِ)نامه :: .: از همین خاک :.
.: از همین خاک :.

از همین خاک می نویسم. همین.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بر(علیهِ)نامه» ثبت شده است


[دسته بندی: روزنگاره]




"برنامه ت چیه؟". این سؤالی است که این شش ماه گذشته، مدام، اهل و آشنا از من پرسیده اند. "برنامه ات چیست؟ می خواهی چه کنی؟ ... به عنوانِ یک آدم بیست و پنج ساله ی عزبِ خدمت نرفته ی لیسانسه برنامه ات چیست؟" ... راست ش فکر نمی کنم برنامه ای وجود داشته باشد؛ برنامه از قبل ریخته شده. راه های پیشِ رو خیلی پیش تر وجود داشته: یکی خدمت است؛ خدمتِ مقدسِ رضاخانی. یکی بر حسبِ عُرضه، ادامه ی تحصیل. اگر مرحمت معافیت هم به آدم بخورد باید بروی سراغ کار و طی همین یکی دو سال بروی قاطیِ مرغ ها. برنامه ای وجود ندارد. همه اش از قبل ریخته شده. انتخابی ساخته نمی شود، انتخاب ها از قبل چیده شده اند پایِ دیوار و تو مجبوری میان همین ها که هست و هیچ ربطی به تو و فهمِ تو از خواسته های ت ندارند یکی را برگزینی. و خب در این صورت، تفاوت ها مگر چه قدر است؟ این که بروی و مثلِ احمق ها برای خاکی که حتی نمی دانی چه قدر در آن سهیمی پا بچسبانی، با این که در یک نظامِ آموزشی خودت را پاره کنی که بشوی مدرک دار، واقعاً چه توفیری دارد؟ دخترِ هم سایه با دخترِ فامیل چه فرقی می کند؟ وقتی انتخاب ها از قبل انتخاب شده اند، چه قدر مگر مهم است که دست ت را رویِ کدام شان بگذاری؟ طول و عرضِ انتخاب ها را پیش تر تمدن برای قواره ات دوخته ... دیگر چه فرقی می کند که کدام ش توی پاچه ات جاگیر شود؟

"برنامه چیست؟". من چه می دانم که چه کوفتی است. مگر من چه قدر در ریختن ش سهم داشته ام. من ای که هنوز خودم را نمی شناسم و عرصه ی شناختن پیدا نکرده ام، چه طور می توانم از "برنامه"ای حرف بزنم که مثلاً قرار است سهمِ من از بودن را شکوفا کند. برنامه برای من، پُر و پوچی است که باید از میانِ دست های مدنیت انتخاب کنم. برنامه هر چه که باشد، مهم این است که نمی شود از آن گذشت، نمی شود زیرش زد و گفت که نمی خواهم. برنامه بازی ای است که تو "ناخواسته" در آن افتاده ای و هیچ سهمی در تعریفِ قواعدش نداشته ای. که اگر ول کنی و وسط بازی بخواهی بزنی بیرون، فقط یک بازنده ای، همین. برنامه بین "بازنده بودن" و "بازی خوردن" است، شق سومی وجود ندارد. پس دیگر چه اهمیت دارد که من چه کنم؟ هر چه کنم، کرده ی دیگری ای است که خیلی پیش تر از شروعِ من، برای من مقدر کرده؛ خدا، امت، ملت، تمدن، حکومت، ولایت ... و باقی حضراتِ لعنتی. وقتی برای خودت زنده گی نمی کنی دیگر چه اهمیتی دارد که چه گونه زنده گی کنی؟ ... برای من، برنامه، بودن در همین روزی است هستم. بودن در لحظه های کوچک و نماندنی ای که حدِ آزادیِ من در هبوط است. و تنها چیزهایی که برای من ارزش دارد، تنها سهمِ من، همین لحظه های بی اهمیت ام روز است. زنده گی در ام روز، زنده گی برای ام روز، تنها قاعده ای است که انسانِ ام روز دارد. برنامه ای وجود ندارد، برنامه این است که باشی. همین. گورِ پدرِ فردا.        

سجاد پورخسروانی
۰۶ آذر ۹۳ ، ۱۴:۵۳ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ اضافه