Letters From Iwo Jima
[دسته بندی: درباره ی تولیدات فرهنگی]
نگاهی به ادعاهای فیلمِ "Letters From Iwo Jima"
نامه هایی از یوجیما؛ فیلمی با امتیاز 7.9 از IMDB و ساختِ سالِ 2007، کشورِ آمریکا. " سال ها از اشغالِ امپراطوریِ ژاپن می گذرد و در تفحص ساحلیِ جزیره ی یوجیما، نامه های دفن شده ی سربازان پیدا می شود". این آغازِ داستان است. برای شمایی که نشسته ای و به خیال ت داری یک اثرِ وطن پرستانه را می بینی، این به ترین چنگک راغبی می تواند باشد که پای فیلم بنشاندت و متقاعدت کند به دیدنِ یک درامِ وطن پرستانه ی تاریخی؛ اما همین الآن خیال ت را راحت کنم: نامه هایی از یوجیما یک کار میهن پرستانه نیست، شاید کمی ادویه ی وطن پرستی و رشادت خفت ش زده باشند، اما این فیلم درباره ی تعصب است. شاید درباره ی جنگ باشد، شاید کمی هم درباره ی" افتخار"؛ اما همین قدر بس که دومی کاریکاتوری تر از اولی است به روایت این فیلم. کمپانیِ برادرانِ وارنر که دل ش درد نمی کند کلینت ایست وود و استیون اسپیلبرگ ش را خرجِ وطن پرستیِ دیگران کند، آن هم دیگرانی که یک روز باهاشان سرِ جنگ داشته و حالا این قصه ی همان جنگ است. اسمِ این "مصادره کردن" است. یک مابه ازایِ فرهنگیِ درست درمان برایِ "استعمار" شاید! چه این که ژاپن هنوز هم مستعمره ی فرهنگی است و ... بگذریم.
حال و هوایِ فیلم از شروع درباره ی عبث بودنِ جنگ است. این چیزِ شریفی است در کل. یعنی حرف از این که جنگ چیز زیبایی نیست. این حرفِ شریفی است. هیچ کس هم منکرش نیست. آدم ها مرض ندارند(البته خیلی وقت ها هم چرا) که از زنده گی بزنند برایِ مرگ. اما بایستی دید کی دارد این حرف را می زند؟مبادا شُربِ حلال ش شرابِ الکل باشد و کار از کار بگذرد ... کی دارد حرف می زند؟ کسی که خودش متجاوز است؟(غرض م ینگه دنیاست). کسی که خودش متخاصم بوده و پیش رو در جنگ؟ کسی که زیرِ پرچم ش، اتفاقاً بی هیچ حسِ به قولِ خودشان متعصابه ای( و تو بگو وطن پرستانه ای) می جنگد و اتفاقاً اگر پای ش بیفتد خیانت هم می کند. این سختیِ آمریکایی جماعت در مقابل استنطاق که تویِ فیلم هاشان در داده اند(جدایِ از این که چه قدر راست است) فوق ش یک لج بازی و غدّی گری باشد، والا کشوری که تا همین نیم قرن پیش، تاریخی هم برای خودش ندارد، چه طور می تواند مسلولِ خاک باشد؟! هان؟ باز هم بگذریم.
یوجیما، با همه ی سعی ای که در ضدجنگ نمایاندنِ خودش دارد، یک نقدی است به جامعه ی سامورایی و دورانِ امپراطوریِ ژاپن. (که با آن می خواهد دستِ تجاوزش را بشوید) البته این تا حدودی می تواند درست باشد، تنها با نقطه نظرِ فرهنگی غیر. اما واقعیت این است که صرفاً مسئله ی تخاصم غرب با شرق، تعصب ش نیست. والّا همین الآن خریدار دارترین انیمه کارهای ژاپن در آمریکا سامورایی هایش هستند. این فرهنگِ ایستاده گیِ ژاپن است که برای غرب غیرقابل تحمل است و برش نمی تابند.
این جا بحث بر سرِ این نیست که "کشکی بودنِ افتخار"ِ ژاپنی ها چه قدر درست است و بایسته ی شکستن، بحثِ سرِ این است که کشوری که دو تا والد را تویِ یک خانه نمی تواند جا بدهد برداشته و نقدِ جامعه ی سنتی ژاپن را که بر هم بسته گی استوار است می نویسند. اصلاً آن گاوچران (کلینت ایست وود) چه کاره است که دل سوزی کند برایِ مظلوم واقع شدنِ ملتِ ژاپن؟ لابد برای همین دل سوزی هم بود که وحشیانه ترین سلاح جهان را اندختند روی هیروشیما و ناکازاکی؟ لابد خاطر مردم دوستی شان هم فضای باز دموکراسی برگزار کردند که ملت به اختیار امپراطور را کنار بزنند و رئیس جمهور و نخست وزیر انتخاب کنند؟ هان؟!
آمریکا گفت و ما هم گوش مان مخمل! نمی شود که با حق بازی کرد. حق با ظلم سرِ ناسازگاری دارد، بعد این آمریکاییِ بی چشم و رو برمی دارد ظلم ستیزیِ ظاهر را غشِ تجاوزش می کند تا آن ظلمِ بزرگ که تعدیِ آمریکا بود به یک کشور دیگر را تطهیر کند. چیزی که این آمریکایی ها بیش از هر چیز بایستی یاد بگیرند، نه توحید و نبوت است، نه احترامِ متقابل و نه گفت و گویِ معقول؛ چیزی که این ملت (دولت ش که دیگر جای خود دارد) بایستی یاد بگیرد کمی "حیا"ست. همین نصفِ مسائل شان را با خودشان حل می کند. مسائل شان با بقیه ی دنیا پیش کش.
دل م می خواست "نامه هایی از یوجیما" فیلمِ شریفی باشد. فیلمی که یک ژاپنیِ دردکشیده ی رنجور از خاطره ی تعدی به کشورش تعریف می کند؛ یا اصلاً نه، از خاطره ی شرایطِ بغرنجی که مردم ش را میانِ ظلمِ داخلی و ظلمِ بیرونی پاره پاره کرده، اما این فیلم تنها وقاحتِ دراماتیکی (!) است اضافه بر گستاخی های قبلیِ آمریکا، که مدل زیرِ تانک پریدنِ فهمیده ی ما را این جور دست خوش طعن کرده که "جنگ محلِ سگ هم به او نمی گذارد" و "اگر عقل توی سرتان بود که با آرپی جی می زدید نه این که خودتان را لت و پار کنید!". افتخار آن قدر توی این فیلم به اسمِ تعصب لگدمال شده که شرط می بندم جمله آدم های مدال به سینه ی خودشان هم خجل شده اند و از سینما زده اند بیرون. افتخارِ برایِ آمریکایی ای که همه ی هم ش را گذاشته رویِ دفاع از یک مشت اسرائیلیِ وحشی معلوم است که هجای توی دهن جاشویی نیست. افتخار برای آمریکایی ای که همه ی همت ش را گذاشته روی دفاع از حرام زاده های عالم، (از شاهِ معلون بگیر تا صدام و ریگی و مبارک و از این دست) مسلماً کلمه ی نامربوطی است. اصلاً افتخار یعنی چه؟ ... جنابِ فیلم ساز، شما که بلدی دیالوگِ متأثر کننده بگذاری تویِ دهان بازی گر و به نماینده گیِ او از جامعه ی ستم دیده ی(و احتمالاً رودست خورده ی) ژاپن بگویی که: "حرف های ش چه قدر شبیه مادرهای خودمان است!"، به تر است یکی دوباری هم از اول متولد شوی و مثلاً یک بارش یک کودک فلسطینی باشی و ببینی "مادر چه می گوید" و یک بار هم مثلاً ایرانی! آن وقت شاید چُس های فاضلانه ات کم تر شد وقتی فهمیدی مادرِ آمریکایی دغدغه ی برگ های استخرِ حیاط پشتی را دارد و این که توله های ش وقتِ بهار ایدز نگیرند! و مادرِ فلسطینی نگرانی اش این است که پسرش زنده باشد و مسلمان، یا مثلاً مادرِ ایرانی شبِ قدر که می شود شب زنده داری می کند تا نذرِ "به صراط مستقیم" رفتنِ فرزندش باشد یا عاقبت به خیریِ او. مادرِ آمریکایی آخر هفته که می شود باید سَرِ صرفه جوییِ پسرش در خریدِ بازی های آنلاینِ ایکس باکس 360 کَل بزند و مادرِ فلسطینی باید بچه اش را متقاعد کند که "زنده برگرد!". این حرف برایِ دهانِ تو یکی خیلی گنده است که بگویی: "کار درست را انجام بده چون درست است!". ... این همه جنایت می کنید چون درست است؟ هر جا دست تان برسد از ریشه می کنید چون درست است؟ ... شده اید صادر کننده ی انواع امراضِ روحی برای بشر چون درست است؟ ... واضح تر از این دیگر چه بگویم: "این اید چون درست است؟"، پس در این صورت ما و شما فقط یک کمکی(!) در معنایِ کلمه ی "درست" با هم اختلاف نظر داریم. پس به تر است وقتِ هم را الکی نگیریم و بنا بر اصلِ "کثرت گرایی" که به ما گفته اید قبول ش داشته باشیم و خودتان قبول ش ندارید بگوییم: "بسیار فیلم خوبی بود، دست تان درست، شب تان به خیر و احیاناً خواب های خوش بینید. فقط جیش و بوسِ قبل از لالا یادتان نرود!". همین.