کوله نامه
[دسته بندی: داستان کوتاه]
من هم مثلِ شما نمی دانم "باور"ها از کدام گوری سر و کله شان پیدا می شوند. اما اگر گورها خیلی عمیق باشند یا خیلی عمیق باورشان کرده باشید، سال ها درگیرتان می کنند. ... نکند آن روزی که که دیگر "باور"های تان را باور نداشته باشید. نمی گویم اتفاقِ بدی می افتد، اما یک اتفاق کوچک می افتد و آن هم این که دیگر شما خودتان را نمی شناسید. چون "خود"تان را بر پایه ی چیزهایی بنا ریخته بودید که "راست" نیست. چه اتفاقی می افتد؟ من نمی دانم. فقط می دانم که منصور یکی است از همین آدم ها.