شُدنِ شریکی
[دسته بندی: روزنگاره]
از آن جا که تجربه های اجتماعی ثابت کرده اند که نقشِ "هم خونی" در تأثیرگذاری های شخصیتی هم چین هم نقشی نیست، به گمان م به این نتیجه رسیده ام که نمی خواهم "هم خون"ِ کسی باشم. پدرِ کسی یا پسرِ کسی، برادرِ کسی یا(خواهرِ کسی؟) داییِ کسی ... . تنها نقشی که در بازه ی فردیتِ یک نفر "محرم" است، نقش رفاقت است. و این آن چیزی است که می تواند مؤثر هم نشینیِ کسی افتد. این رفقا هستند که دارند با هم زنده گی می کنند یا با هم رشد می کنند؛ این رفقا هستند که برهم تأثیر می گذارند وهم را در نوعی شدن شریک می کنند. دیگران، هر کس هم که باشند -پدر، مادر، برادر ... هر که- خارج از این قائله هیچ ند. و شاید مؤثرترین نقش شان در زنده گی آن طرف دوام حیاتی یارو من حیثِ "بقا" بوده باشد. نقشی در حدِ طبیعت، امنیت، تمدن و یا خدا. "خانه واده" هر قدر هم که در "خون" و "خانه" منتسب به یک "واده" باشد، بی رفاقت، هیچ است: گروهی از آدم ها که نه هم دیگر را می شناسند، نه می فهمند، نه می خواهند بشناسند و بفهمند، و نه می توانند. گروهی که فقط گردآمده اند برای تجلیل تولد و عزا و عروسی. گروهی که فقط تاریخ تولد هم را می دانند و سال گردِ هزار اتفاق موسمیِ مسخره ی زنده گی هم را. آدم هایی که اگر همین ها-لحظه های کوچک مشترک- را هم ازشان بگیری، دیگر هیچ ربطی به هم ندارند. آدم های تنهای تنهای تنها. همین.