سعید جلیلی :: .: از همین خاک :.
.: از همین خاک :.

از همین خاک می نویسم. همین.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «سعید جلیلی» ثبت شده است


[دسته بندی: روزنگاره]




آدم فیگورمأبِ خودالیت دانی چون من همیشه دیر می رسد. فکر می کند دارد رندی می کند و به قولی خودش را از این دعواهای الکنگیِ سیاست بیرون نگه می دارد؛ فکر می کند دارد مثل همه ی این فرصت شمارهای روزگار، انتظار لحظه ی مناسب را می کشد که "همه غلط کرده باشند" و "او چیزی نکرده باشد" و پس "غلط هم نکرده باشد" و پس "درست دست ش باشد"؛ فکر می کند که بفروش بورس است و منتظر لحظه ی مناسب تا نان ش را به نرخِ روز درآورده باشد؛ فکر می کند که هواشناس خوبی است و منتظر وزیدنِ بادهای مناسب تا گوزِ موافق بکند و ... اما، ... اما واقعیت این است که معمولاً اتفاقی که می افتد در این مردد بودن ها،  دیر رسیدن یا اصلاً نرسیدن. چیزی که خوب از عهده ی گفتن ش برآمده است این آقای "سعید جلیلی". ماجرایِ این انتخاب هم مثلِ باقی دیر رسیدن ها.

بنا داشتم این بار درست حسابی با خودم کنلنجار بروم تا درست حسابی یک نفر را انتخاب کنم. گیرِ مصلحت افتاده بودم، مثلِ باقی رفتارهایی که از خودم سراغ دارم. آن قدر توی این بیا بروها خجل شده ام که حقارتِ شکست دیگر برای م جرأتی باقی نگذاشته. کاش حداقل آدم باآبرویی بودم که این قدر آبرواندیشی کردن و مصلحتِ پریستیژ را رعایت ... و... و .. و: از همین حرف ها،  که "من دیر رسیدم و حالا متنبه و ... چه". اما اصل مطلب این که،  هر چه پیش تر می خواستم بی گفت بمانم و بی تبلیغ برای رئیس جمهورِ آینده،  که آیا چه کاره بشود و چندمن کیسه ... اصل مطلب این که، هر چند پیش ترها گرفتارِ ادایِ روشن فکری بوده ام و التقاطی مذهبی و (البت هم چنان م) ... اصل مطلب این که، هر چند قالی باف را نماینده ی "هاشمی" می دانم ومثلاً  سازنده گی و آمدن ش را متضمن به سامانیِ کوتاه مدتِ اقتصادیِ این کشور ... اصلِ مطلب این که، هر چند روحانی را نماینده ی اصلاحات می دانم و آمدن ش را نویدِ آزادیِ سیاسیِ -لیبرالیسمی- و به دنبال ش کمی گشاده گیِ فرهنگی ... اما ... اما ...  اما نمی توانم جلویِ انصافِ دل م را بگیرم و آن چه را که درست می پندارم نگویم. آخر این آینده ای نیست که دوباره بشودش به دست آورد و مگر نه این که "سرگذشتِ هیچ قومی نوشته نخواهد شد الا به دستانِ خودش؟!"(با کلی تحریف!) ... پس بگذار بی پیچِ این همه گنگی و کلمه، صاف صافِ  حرفم را بزنم:

  • برای م مهم این است این  که جلیلی رئیس جمهور آینده ام باشد.

مردی که با آمدن ش اتفاقاً قرار نیست به این زودی ها مصیبتِ اقتصادی رام شود، اما این برایِ آینده به تر است. مردی که با آمدن ش برای اولین بار روی کردِ فرهنگی به این ملک رو خواهد آورد و این برای آینده به تر است. مردی که خودش را عالمِ قادر نمی داند و به عالمِ قادر و ولی امرش اقتدا می کند برای همیشه و هر چه. مردی که ساده است، اما ساده لوح نیست؛ آرام است اما بی خیال نیست؛ کم حرف است اما بی درد نیست. آدمی که ماشین ش پراید است، یک پای ش مصنوعی است، سرباز است و وقتی که قرار باشد رئیس جمهور هم بشود، ادای وظیفه ی  سربازی می کند،  نه لاف های گنده ی فرماندهی و چه. آدمی که نمی گوید "من می کنم"، می گوید "ان شاءالله". و این برای دنیایی که فکر می کند ریسمانِ همه ی شدن ها در دستِ اوست بزرگ ترین نعمت است: این که کسی باشد و نگاه ش به آسمان. کسی که بیش تر از نشان های روی سینه و افتخارهای آویزان کردنی، به سیاهیِ مهری که بر پیشانی دارد افتخار کند. آدمی که بنده باشد، نه سرور. آدمی که مؤمن باشد نه بروکرات یا تکنوکرات یا دستورالعمل کرات یا دیگرِ کُرات(!)ِ این عالمِ خاکی(!)؛ عالمی که امام مان یادمان به ما شناسانده است.  آدمی که خاکیِ خاکیِ خاکی باشد، بی که نیازی به خم شدن و تکاندن شان حس کند. برای م مهم است این که این آدم بشود رئیس جمهورم و اگر این متن را می نویسم دلیل ش این است که این وجودِ بی صفت م، باز نامتوکلانه سخت لرزِ رئیس جمهور ناشدنِ او را گرفته. می ترسم از این که غیر از او، کسی در این دوره نشان عمله گی دست ش رود و مثلِ بسیاری از آدم های پیشین که می شناسیم از آن عَلَمِ امپراطوری بسازد. می ترسم از این که ریاکارانه این حرف ها نگه دارم تا بعدها پیش دوستان چُسِ "بی طرفی" سر داده باشم. می ترسم که "بی طرف" باشم، یعنی که بی موضع، یعنی که بی جبهه، یعنی که مثلِ وجودم نامبارک م "بی صفت" ... می ترسم از این که "بی صفت"ترینِ این روزگار باشم و پس تا آن جا -یعنی همین یک ریزه جایِ وب لاگ م- می کشم حرف م را:

  • برام مهم است این که "سعید جلیلی" رئیس جمهورم باشد ... .

(آن قدر مهم که به آن سرپستِ فاجعه رضایت دهم!!!!). همین. 

   

سجاد پورخسروانی
۲۱ خرداد ۹۲ ، ۰۲:۱۸ موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱ اضافه