بغض هم مثل میوه رسیده و نه رسیده دارد. تا نرسد، نمی توان ش شکست و مصرف نمود. بغضِ کال وقتی می آید سراغ ت عاجز می شوی وناتوان و نمی دانی چه باید کرد. بغض وقتی که نشکند، می شود غضب. هم جای حرف ها ی ش عوض می شود و هم جای عمل هاش. می رسد به کفر، به فریاد، به مشت های محکمی که نمی دانی به سرِ که باید زد و لذا می زنی بر سرِ اولینِ صبورِ مهربانی که می شناسی. می زنی. داد می زنی. فریاد می کنی. غضب می ورزی. کفر می گویی. قرمز می شوی ... و بعد...ساکت ... و بعد بغض ت می رسد ... و می شکند. می زنی زیر گریه ... و آرام می شوی. انگار که آن صبورِ مهربان را بغض های کالِ تو هم قیمتی است که اول آن ها را می خرد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
- این ترکیبِ "بغض های کال" را از "قیصر" به امانت گرفته ام:
بغض های کالِ من چرا چنین ...