قصه ی رحم :: .: از همین خاک :.
.: از همین خاک :.

از همین خاک می نویسم. همین.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قصه ی رحم» ثبت شده است


"قصه­ی رحم" را ترم اوّل، برای دو واحدی "اخلاق" نوشتم. بنا بود هر کس فریضه­ای دینی را از بر کند و کنفرانسِ 2 نمره­ای­ش را بدهد. من هم قصه­ی رحم را نوشتم، یک سه­گانه داستان، سه­گانه گفتار. یعنی شش تا شق که روی هم بشود "حرف حسابِ صله­ی رحم؟". و خب برای آن موقع­ها بدک نبود. از آب در آمد. جزء اولین کارهای نوشتنی­ام هست. ... و حالا که مدتی است اشغال می­زنم - مثل گوشیِ رها شده­ای بعد از اتمام تماس - و مدتی است که تلخ، توی کامِ دیگران نمود پیدا می­کنم، بد ندیدم به نصیحتِ نفس، "قصه­ی رحم" را واگویه کنم.

شاید ادبیات­ش، هم­چین هم "ادب" نباشد و چنگی به دل نزند، و به قول یکی از دوستان که همان موقع­ها گفت "این که قصه نیست"، قصه نباشد. اما منِ صادق­م که کم­کم­ک می­رود که گم بشود، بدجوری توی این کار قدیمی پیداست، نویسنده اوست. منِ ام­روزم که خیلی به دل­ش نشست، نمی­دانم شما را چه بشود.

توی مقدمه­ی "قصه­ی رحم" آمده:

-     "زنده­گی­های روزانه همین­هاست. تفاوت­ها اندک­ند. توی کلماتی­اند که به کار می­بریم. این­ها را که     می­خوانید شاید بگویید چندان غیرعادی نیستند، چندان وحشت­ناک نمی­زنند، اگر چنین است، بدانید که جایی توی زنده­گی­تان "قطع رحم" روزمره شده است. پس بیاندیشید. ... "رحم"ها قصه­های تکراری زنده­گی­هامان هستند. مال آدم هایی از همین جنسِ ایرانی. نه شاخ دارند، نه ریبونِ دودی. می­خواستم از این چند صحنه، عادی شدن خیلی چیزها را نشان دهم ... "پامنبری"ها را هم برای گفتارهای حکیمانه­ی اسوه­هامان انتخاب کرده­ام. همین. بسم الله." 



دانلودِ قصه ی رحم

سجاد پورخسروانی
۱۴ آبان ۹۱ ، ۲۰:۵۶ موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱ اضافه