یانگومنا! :: .: از همین خاک :.

.: از همین خاک :.

k h a k . b l o g . i r
چهارشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۳۵ ب.ظ

یانگومنا!

[دسته بندی: روزنگاره]





لابد شما هم مثلِ من خاطرِ "یانگوم" را خیلی می خواهید که نشسته اید پای متنی تیتر خورده به اسمِ او. هان؟ و خب چرا نخواهید؟ جدای از این که آدم نازنینی است و کار درست، خدایی ش قیافه ی مادرمرده ی دل رحم آری هم دارد که آدم اصلاً نمی تواند جلوی ش مقاومت کند. مطمئناً! جای گاه این اکترسِ آخی دار، مابه ازایِ "اوشین"ِ نسلِ  دو است برای نسلِ سه و چهار. اصلاً خاطره ای است واسه ی خودش. من یکی که آن سال ها-سالِ اول پخشِ سریال-، کارم به جایی کشیده بود که توی سفرِ حج، مدینه، قبلِ دعای کمیل یا نمی دانم چه، دربه در طبقات را بالا و پایین می کردم و توی اتاق های هتل سرک می کشیدم به  جست و جویِ تلویزیونی که "جواهری در قصر" نشان دهد. ... و تازه فقط من نبودم، باقیِ بچه ها هم "یانگوم"شان قضا نمی شد. در گوشی بگویم: خودِ مسئولینِ کاروان هم ایضاً ... .

اما جدای از این خاطر خواهی ها و خاطر پرسی ها، چیزی که در مقاربت با سریال پیش ت می آید یکی ترویجِ نگاهِ مهره واره گی است. نگاهی که نسبت ش را با درستی و غلطیِ کلان(مثلاً حکومتِ ظلمه ی امپراطور) از دست داده و تنها ترویجِ جامعه وندیِ خوب می کند. یعنی یارو(یا یاروه!) خیلی آدم گُل وضعی است منتها برای که؟ برای حکومتِ ظلمه؛ یعنی عمله ی ظلم. طرف سینه زنِ خوبی است منتها دارد توی تکیه ای سینه می زند که مالِ دربارِ پهلوی است مثلاً. حالا هر چه قدر هم که می خواهد سینه های ش شَتَرَق صدا کند و اشک ش نمکی باشد. این "جواهری در قصر" انگار "جواهر تاجِ دیکتاتوری" است، درخشنده اما بی قدر ... 

... و خب این یک جورهایی ترویجِ همان اسلامِ آمریکایی است. یعنی به جایِ یانگوم یک مؤمن بگذار و به جایِ حکومتِ غالب مثلاً پهلوی را. با خوش آمدِ یانگوم بوده گی در وضعیتِ ارزش گذاری ات، باید پرسید که پس دیگر  این همه دعوا چیست برای تشکیلِ حکومتِ اسلامی و این جور بامبول ها؟ مرض که نداشتیم. کافی بود همه وجود گُل وضع مان را حفظ کنیم و سرِ غروب هم برویم مسجدِ محل. دستِ ننه بابامان را هم هر وقت وقت کردیم یک ماچی بیندازیم، دیگر انقلاب سی چه مان بود؟ آمریکا هم باهامان مشکلی نداشت. مشکلی که نداشت هیچ، مُهرِ مرغوب هم می داد از چین برامان بزنند. (چه این که حالا هم می زنند.) خودِ اعلی حضرت هم هم راهِ والا حضرت شان می آمدند دعایِ ندبه مان شترق می زدند روی کفل هاشان، شبِ احیا هم خرجی که نداشت، قرآن سر می گرفتند. فکر می کنید نمی شد؟! 

حالا تو انگار کن بچه مدرسه ایِ تک واحد دینی داری چون من را بلند کرده اند برده اند حج به عمره، چهار تا سنگ هم داده اند دست م که نمادین بکوبم به علمک شیطان و مثلاً خوش خوشان رمیِ جمره ی ناواجب کنم و آن وقت توی همان حج، بایستی زیرِ دماغِ حکومتِ وهابی صنعتِ توریسم ش را رونق بخش باشم. خب این که باشد، به گمان م دیگر "یانگوم دیدن" هیچ منافاتی با "حج رفتن" ندارد. بل خیلی هم آموزنده می زند؛ اصلاً یانگوم چیست؟ یانگومنا!  



نوشته شده توسط سجاد پورخسروانی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
.: از همین خاک :.

از همین خاک می نویسم. همین.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

یانگومنا!

چهارشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۲، ۱۱:۳۵ ب.ظ

[دسته بندی: روزنگاره]





لابد شما هم مثلِ من خاطرِ "یانگوم" را خیلی می خواهید که نشسته اید پای متنی تیتر خورده به اسمِ او. هان؟ و خب چرا نخواهید؟ جدای از این که آدم نازنینی است و کار درست، خدایی ش قیافه ی مادرمرده ی دل رحم آری هم دارد که آدم اصلاً نمی تواند جلوی ش مقاومت کند. مطمئناً! جای گاه این اکترسِ آخی دار، مابه ازایِ "اوشین"ِ نسلِ  دو است برای نسلِ سه و چهار. اصلاً خاطره ای است واسه ی خودش. من یکی که آن سال ها-سالِ اول پخشِ سریال-، کارم به جایی کشیده بود که توی سفرِ حج، مدینه، قبلِ دعای کمیل یا نمی دانم چه، دربه در طبقات را بالا و پایین می کردم و توی اتاق های هتل سرک می کشیدم به  جست و جویِ تلویزیونی که "جواهری در قصر" نشان دهد. ... و تازه فقط من نبودم، باقیِ بچه ها هم "یانگوم"شان قضا نمی شد. در گوشی بگویم: خودِ مسئولینِ کاروان هم ایضاً ... .

اما جدای از این خاطر خواهی ها و خاطر پرسی ها، چیزی که در مقاربت با سریال پیش ت می آید یکی ترویجِ نگاهِ مهره واره گی است. نگاهی که نسبت ش را با درستی و غلطیِ کلان(مثلاً حکومتِ ظلمه ی امپراطور) از دست داده و تنها ترویجِ جامعه وندیِ خوب می کند. یعنی یارو(یا یاروه!) خیلی آدم گُل وضعی است منتها برای که؟ برای حکومتِ ظلمه؛ یعنی عمله ی ظلم. طرف سینه زنِ خوبی است منتها دارد توی تکیه ای سینه می زند که مالِ دربارِ پهلوی است مثلاً. حالا هر چه قدر هم که می خواهد سینه های ش شَتَرَق صدا کند و اشک ش نمکی باشد. این "جواهری در قصر" انگار "جواهر تاجِ دیکتاتوری" است، درخشنده اما بی قدر ... 

... و خب این یک جورهایی ترویجِ همان اسلامِ آمریکایی است. یعنی به جایِ یانگوم یک مؤمن بگذار و به جایِ حکومتِ غالب مثلاً پهلوی را. با خوش آمدِ یانگوم بوده گی در وضعیتِ ارزش گذاری ات، باید پرسید که پس دیگر  این همه دعوا چیست برای تشکیلِ حکومتِ اسلامی و این جور بامبول ها؟ مرض که نداشتیم. کافی بود همه وجود گُل وضع مان را حفظ کنیم و سرِ غروب هم برویم مسجدِ محل. دستِ ننه بابامان را هم هر وقت وقت کردیم یک ماچی بیندازیم، دیگر انقلاب سی چه مان بود؟ آمریکا هم باهامان مشکلی نداشت. مشکلی که نداشت هیچ، مُهرِ مرغوب هم می داد از چین برامان بزنند. (چه این که حالا هم می زنند.) خودِ اعلی حضرت هم هم راهِ والا حضرت شان می آمدند دعایِ ندبه مان شترق می زدند روی کفل هاشان، شبِ احیا هم خرجی که نداشت، قرآن سر می گرفتند. فکر می کنید نمی شد؟! 

حالا تو انگار کن بچه مدرسه ایِ تک واحد دینی داری چون من را بلند کرده اند برده اند حج به عمره، چهار تا سنگ هم داده اند دست م که نمادین بکوبم به علمک شیطان و مثلاً خوش خوشان رمیِ جمره ی ناواجب کنم و آن وقت توی همان حج، بایستی زیرِ دماغِ حکومتِ وهابی صنعتِ توریسم ش را رونق بخش باشم. خب این که باشد، به گمان م دیگر "یانگوم دیدن" هیچ منافاتی با "حج رفتن" ندارد. بل خیلی هم آموزنده می زند؛ اصلاً یانگوم چیست؟ یانگومنا!  

۹۲/۰۵/۳۰ موافقین ۱ مخالفین ۰

نظرات  (۲)

عقبیم آقا...
بگو خب!
۰۳ شهریور ۹۲ ، ۱۶:۴۳ عارف عبداله‌زاده
اتفاقا من نه اون موقع نگاه کردم و نه از آدمایی که نگاش می‌کردن خوشم می‌اومد، و صد البت که هنوزم خوشم نمیاد (:
تحلیل خوبی بود، به دردم می‌خوره؛ ممنون.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی