محضِ خاطرِ جزئیات :: .: از همین خاک :.

.: از همین خاک :.

k h a k . b l o g . i r
چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۱۳ ب.ظ

محضِ خاطرِ جزئیات

[دسته بندی: روزنگاره]


چیزهایِ خیلی خیلی کوچکی هستند در زنده گی که بنایِ زنده گی را می سازند و محکم می کنند. آن ها جزئیات ند. چیزهایِ خیلی خیلی ریزی که بس که کوچک ند و به چشم نایا معمولاً فراموش می شوند، حال آن که علاقه ی زنده گی را همین ها هستند که می سازند. مثلِ خندیدن به یک کارِ اشتباه، مثل بخش ش های کوچکِ گناه های کوچک. مثلِ شرکت کردن در خلاف های کوچکِ خویش. مثلِ رنگ و طعم و مزه ی نه چندانِ متفاوت اما به اندازه ی یک ادویه یا دو تا قُلِ بیش ترِ غذا خاص. مثلِ کشیدنِ یک نخ سیگار کم تر به مناسبتِ سال گردِ تولدِ عزیزی. مثلِ یک پیامِ ناچیزِ "روزت مبارک" که مثلِ شماره دادنِ به این دخترهای مقنعه سورمه ای رویِ یک تکه کاغذِ کوچکِ 4 در 6 سانتی می نویسی و بی که بفهمد می گذاری تویِ جیبِ مانتوی ش تا تویِ آن اتوبوسِ واحدِ لعنتی وقتی که می خواهد دست بکند توی جیب ش و سکه دربیاورد ببیند و ... . مثلِ در آغوش گرفتن هایِ کوتاه اما مکرر و گرم. مثلِ سلام های تکی که تنها به یکی است که می گویی. مثلِ گذشت ... مثلِ گذشت ... مثلِ گذشت ... آن هم نه خیلی بزرگ و فداکارانه، که کوچک و یادآورانه، که مهم من و توییم که در کنارِ هم ایم نه آن کل هایِ متمدنانه ی خشک و رسمی که مجبوریم همیشه تویِ جمع های عصا قورت داده، مبادیِ آداب شان باشیم. چه اشکال دارد وقتی که توی جمعِ کوچکِ چهار نفره مان نشسته ایم هی نخواهیم تمرینِ ادبِ مجلسی کنیم و بگذاریم که آنی که لیسیدنِ تهِ بشقاب ش را دوست دارد ... بلیسد، آن قدر که اصلاً تهِ بشقابِ ملامین برق بزند. مگر قرار است رسمِ زنده گی مان را به بابِ تمدن ببندیم؟ هان؟ ... گورِ پدرِ آدابِ مجلسی. گورِ پدرِ این قوانینِ استانداردیزه ای که جزئیات را مثلِ کارگرهای جزء، هر وقت که دیگر به کارش نیامد می اندازد دور. لعنت به هر چه "دیگران چه می گویند؟!!.." هست. لعنت به هر چه خوش حالی را به بهانه ی خوش بختی خراب می کند. ... بنده به شخصه زنده گیِ آدم های خوش حال را بیش از زنده گیِ آدم های به حسابِ خودشان خوش بخت می پسندم. بگذارید بعضی وقت ها -تنها محضِ خاطرِ جزئیات- بشقاب های مان را لیس بزنیم. همه گی با هم، یک دست و با یک ریتم. آخر زنده گی را همین جزئیات است که می سازد، همین ته مزه های مانده ی کفِ کاسه ها؛  نه ایدئولوژی هایِ بزرگِ تمدن پرداز. ... . شما را به خدا، محضِ خاطرِ جزئیات.  



نوشته شده توسط سجاد پورخسروانی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
.: از همین خاک :.

از همین خاک می نویسم. همین.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

محضِ خاطرِ جزئیات

چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۱، ۱۱:۱۳ ب.ظ

[دسته بندی: روزنگاره]


چیزهایِ خیلی خیلی کوچکی هستند در زنده گی که بنایِ زنده گی را می سازند و محکم می کنند. آن ها جزئیات ند. چیزهایِ خیلی خیلی ریزی که بس که کوچک ند و به چشم نایا معمولاً فراموش می شوند، حال آن که علاقه ی زنده گی را همین ها هستند که می سازند. مثلِ خندیدن به یک کارِ اشتباه، مثل بخش ش های کوچکِ گناه های کوچک. مثلِ شرکت کردن در خلاف های کوچکِ خویش. مثلِ رنگ و طعم و مزه ی نه چندانِ متفاوت اما به اندازه ی یک ادویه یا دو تا قُلِ بیش ترِ غذا خاص. مثلِ کشیدنِ یک نخ سیگار کم تر به مناسبتِ سال گردِ تولدِ عزیزی. مثلِ یک پیامِ ناچیزِ "روزت مبارک" که مثلِ شماره دادنِ به این دخترهای مقنعه سورمه ای رویِ یک تکه کاغذِ کوچکِ 4 در 6 سانتی می نویسی و بی که بفهمد می گذاری تویِ جیبِ مانتوی ش تا تویِ آن اتوبوسِ واحدِ لعنتی وقتی که می خواهد دست بکند توی جیب ش و سکه دربیاورد ببیند و ... . مثلِ در آغوش گرفتن هایِ کوتاه اما مکرر و گرم. مثلِ سلام های تکی که تنها به یکی است که می گویی. مثلِ گذشت ... مثلِ گذشت ... مثلِ گذشت ... آن هم نه خیلی بزرگ و فداکارانه، که کوچک و یادآورانه، که مهم من و توییم که در کنارِ هم ایم نه آن کل هایِ متمدنانه ی خشک و رسمی که مجبوریم همیشه تویِ جمع های عصا قورت داده، مبادیِ آداب شان باشیم. چه اشکال دارد وقتی که توی جمعِ کوچکِ چهار نفره مان نشسته ایم هی نخواهیم تمرینِ ادبِ مجلسی کنیم و بگذاریم که آنی که لیسیدنِ تهِ بشقاب ش را دوست دارد ... بلیسد، آن قدر که اصلاً تهِ بشقابِ ملامین برق بزند. مگر قرار است رسمِ زنده گی مان را به بابِ تمدن ببندیم؟ هان؟ ... گورِ پدرِ آدابِ مجلسی. گورِ پدرِ این قوانینِ استانداردیزه ای که جزئیات را مثلِ کارگرهای جزء، هر وقت که دیگر به کارش نیامد می اندازد دور. لعنت به هر چه "دیگران چه می گویند؟!!.." هست. لعنت به هر چه خوش حالی را به بهانه ی خوش بختی خراب می کند. ... بنده به شخصه زنده گیِ آدم های خوش حال را بیش از زنده گیِ آدم های به حسابِ خودشان خوش بخت می پسندم. بگذارید بعضی وقت ها -تنها محضِ خاطرِ جزئیات- بشقاب های مان را لیس بزنیم. همه گی با هم، یک دست و با یک ریتم. آخر زنده گی را همین جزئیات است که می سازد، همین ته مزه های مانده ی کفِ کاسه ها؛  نه ایدئولوژی هایِ بزرگِ تمدن پرداز. ... . شما را به خدا، محضِ خاطرِ جزئیات.  

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی