دل م خالی است :: .: از همین خاک :.

.: از همین خاک :.

k h a k . b l o g . i r
دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۱، ۰۱:۱۶ ق.ظ

دل م خالی است

همین جوری هاست دیگر، وقتی چیزی برای ورزیدن نداشته باشی، چیزی هم برای نوشتن نخواهی داشت. اینی را هم که الآن دارم می نویسم حتم مالِ ذوق زده گیِ"ایول کم الله"ی است که رفیقِ نه چندان مفارقت دارم به "Canco"ِ مشکی ام گفته. (درباره ی قلم م اظهار لطف کرد و  از آن رو که قلم م cancoی مشکی است پس لابد ...).

راست است. راستِ راست، این که جماعتِ بنویس خودش را در نوشتن بازمی یابد و جماعتِ دیگر خودشان را در دیگرها. اما نمی دانم چون است که چندی بی خیال خویش یابی شده ام، تا آن جا که وبلاگِ دیر به روز شونده ی ما را هم موردِ لطفِ "پس چرا دیگر چیزی نمی نویسی؟" قرار داده اند. بگذریم، لطفِ شرحِ حال، نه به تغییر احوال است و نه به سبک سازیِ بار، که این هر دو را وقتی محمل، که همان "دل" باشد  نه باشد، پس دیگر این روده درازی ها همه لاف است.

دل م خیلی داستان می خواهد. خیلی خیلی. اما همان دل م باز، به نوشتن نمی رود. اصلاً دل وقتی بی دل دار شد همین جوری ها بی بخار هم می شود. و دلِ بی بخارم را چه فایده این که برای وان نوت سفره کنم؟ هان؟ خدا ما را ول کرده، ما خودمان را و او را ... دیگر، دیگرها چه اهمیتی دارد. اگر عمری بود و توفیقی "شهر نو" را انجام می کنم و همین. می نشینم گوشه ای به اشهد گفتن. ... و آن هم نه از رویِ امید، که تنها من حیث التوجیح ... یا ... چه می دانم. الآن هم مثل باقیِ وامانده گی های م بولدیکِ "نمی دانم" حتمی است و مکرر. پس ول کنم این روده درازی ها را ... و فقط همین: دل م خالی است. مثلِ یک تنگِ بی ماهی، مثلِ یک بلورِ بی شمع، مثلِ ... مثلِ ... همین دل.



نوشته شده توسط سجاد پورخسروانی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
.: از همین خاک :.

از همین خاک می نویسم. همین.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

دل م خالی است

دوشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۱، ۰۱:۱۶ ق.ظ

همین جوری هاست دیگر، وقتی چیزی برای ورزیدن نداشته باشی، چیزی هم برای نوشتن نخواهی داشت. اینی را هم که الآن دارم می نویسم حتم مالِ ذوق زده گیِ"ایول کم الله"ی است که رفیقِ نه چندان مفارقت دارم به "Canco"ِ مشکی ام گفته. (درباره ی قلم م اظهار لطف کرد و  از آن رو که قلم م cancoی مشکی است پس لابد ...).

راست است. راستِ راست، این که جماعتِ بنویس خودش را در نوشتن بازمی یابد و جماعتِ دیگر خودشان را در دیگرها. اما نمی دانم چون است که چندی بی خیال خویش یابی شده ام، تا آن جا که وبلاگِ دیر به روز شونده ی ما را هم موردِ لطفِ "پس چرا دیگر چیزی نمی نویسی؟" قرار داده اند. بگذریم، لطفِ شرحِ حال، نه به تغییر احوال است و نه به سبک سازیِ بار، که این هر دو را وقتی محمل، که همان "دل" باشد  نه باشد، پس دیگر این روده درازی ها همه لاف است.

دل م خیلی داستان می خواهد. خیلی خیلی. اما همان دل م باز، به نوشتن نمی رود. اصلاً دل وقتی بی دل دار شد همین جوری ها بی بخار هم می شود. و دلِ بی بخارم را چه فایده این که برای وان نوت سفره کنم؟ هان؟ خدا ما را ول کرده، ما خودمان را و او را ... دیگر، دیگرها چه اهمیتی دارد. اگر عمری بود و توفیقی "شهر نو" را انجام می کنم و همین. می نشینم گوشه ای به اشهد گفتن. ... و آن هم نه از رویِ امید، که تنها من حیث التوجیح ... یا ... چه می دانم. الآن هم مثل باقیِ وامانده گی های م بولدیکِ "نمی دانم" حتمی است و مکرر. پس ول کنم این روده درازی ها را ... و فقط همین: دل م خالی است. مثلِ یک تنگِ بی ماهی، مثلِ یک بلورِ بی شمع، مثلِ ... مثلِ ... همین دل.

۹۱/۱۱/۱۶ موافقین ۱ مخالفین ۰
سجاد پورخسروانی

cancoی مشکی

دل م خالی است

نظرات  (۲)

شهرنو تو هم هجرت می‌خواد برای اتمام مثل قرآن که با هجرت .....
۱۷ بهمن ۹۱ ، ۲۱:۴۴ پرواز بی پروا
سلام داداش سجاد
احوال شریف؟
از توی وبلاگ حاج ابراهیم رفتم وبلاگ حسین جمالزاده(برا اولین بار) از اونجا هم صاف اومدم اینجا( بازم برا اولین بار)
فقط تو رو به جدت قسم دیگه از سردرگمی و بی حوصلگی و این چیزا قلم نزن که کلاهمون بدجوری میره تو هم.
جسارت نباشه ها ولی یه خرده شاد و شنگول تر بنویس.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی