زخم هایی بی افتخار
بعضی حرف ها را تنها برای نگفتن آفریده اند. برای این که درون ات بماند و جمع شود و جمع شود و جمع شود و آن قدر درد بیاید روی درد که دیگر روح ات نتواند همه شان را تحمل کند و یک باره همه شان را بالا بیاوری توی یک چاه. بعضی دردها را به قول قیصر جامه نمی توان انگاشت که درشان آورد یا که چکامه تا به رشته سخن درآورد. بعضی دردها، آری نگفتنی است و نهفتنی.
وقتی به این نوع درد برمی خوری، شما را نمی دانم، من، به یاد حرف آقای حاتمی کیا می افتم در برنامه ی راز:"چرا بعضی ها نمی فهمند که کار فرهنگی، شهید می آورد. چرا بعضی ها نمی فهمند که خیلی وقت ها کار فرهنگی زخم می گذارد روی ات." آن هم نه به یادگاری.
بعضی راه ها را هم تنها برای زمین خوردن آفریده اند گویی. بی که کسی را خیال دست گیری تو باشد. بعضی راه ها را نه برای بزرگ شدن، که تنها برای شهید شدن آفریده اند. وقتی خیلی دل ام می گیرد و از طرفی خیلی خیال می کنم که آدم شده ام، همین هایی را که حاتمی کیا گفت، با دل غم زده ام نجوا می کنم. این ها زخم هایی بی افتخارند که هیچ وقت مفتخران به شان را نمی گویند شهید. هر چند شهید باشند. این زمانه به خصلت دیده باوری قوم جاهل یهود مبتلا گردیده است انگار. تنها زمانی باورت می کند که یکی دو تا زخم گنده روی جنازه ات باشد.
اما خیالی نیست، که شهدا را خدا بس است. (البته شهدا را، نه ما را)