دون ژوانیزم یا عوضی گریِ دوست داشتنی :: .: از همین خاک :.

.: از همین خاک :.

k h a k . b l o g . i r
دوشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۲۴ ق.ظ

دون ژوانیزم یا عوضی گریِ دوست داشتنی

[دسته بندی: درباره ی تولیدات فرهنگی]





-درباره ی سریالِ Archer و حکمت ش(!)-


این که آرچر و رفقای ش عوضی هستند  نیازی به اثباتِ خاصی ندارد. یعنی اصلاً لازم نیست که دنبالِ نمونه بگردید؛ همین قسمتِ آخرِ فصل شش را که پنج شنبه ی گذشته، 2 آوریل پخش شد، داشته باشید: "در یک وضعیت حساس که گروهِ آیسیس در حدِ یک باکتری کوچک شده اند و مأموریت شان این است که با وارد شدن به بدنِ یک دکترِ نابغه، لخته ی خونِ توی مغزش را از بین ببرند، آرچر توی آن زیردریاییِ مخصوص شان دنبالِ درست کردنِ نوعی نوشیدنیِ الکی است ...". آرچر توی کلِ انیمیشنِ آرچر آدم می کشد، برای ش مهم نیست که کشته شود. به عنوانِ یک جاسوس برای ش واقعاً مهم نیست که چه قدر دارد کارِ "درست" را انجام می دهد. همین که اخراج ش می کنند می افتد توی کارِ قاچاقِ مواد. یک جا که اتفاقی رئیسِ دزدانِ دریایی را می کشد و آن ها به عنوانِ رئیس شان انتخاب ش می کنند نه نمی گوید و می زند توی کارِ دزدیِ دریایی. وقتی می رود توی سی.آی.اِی و تهدیدش می کنند که در صورتِ انجام ندادن کارش اخراج ش می کنند اصلاً برای ش مهم نیست. برای ش مهم نیست که توی چه وضعیتی است، باید مشروب ش به راه باشد، تیپ و لباس ش درست باشد و همه به حرف های مسخره اش گوش کنند. اگر وسطِ یک اتاقِ حساس به صدا در حالِ انجام یک مأموریت باشد، برای ش مهم نیست که صدای ش را پایین نگه دارد، دل ش بکشد شروع می کند به تعریفِ یک تکه از یک فیلم. دورش را کروکدیل گرفته باشد، برای ش چندان مهم نیست، شروع می کند از عوارضِ سیگار کشیدن حرف زدن. از لحاظِ جنسی هم که دیگر نگو. همه ی اعضایِ تیم ش همین ند. یک مشت آدمِ به شدت اعصاب خردکن و عوضی. کریگر، دکتر و متخصص امور فنی و رباتیک و مهندس و کلاً مغز همه کاره شان یک آلمانی با گرایشات نازیسم است که گه گداری هم اسلحه های ستاد را قاچاق می کند. به دوست و دشمن در ازایِ پول سرویس می دهد و علاقه ی خاصی به محله های کثیف دارد. پم، دخترِ چاق گروه، همیشه توی دست شویِ مردانه در حالِ شعارنویسی و خودارضایی است. آخرِ هفته ها می رود مسابقه ی ممنوعه ی ماشین. یک فصلِ کامل که این آدم معتاد می شود، هیچ کس سعی نمی کند ترک ش دهد و همه فقط هوای ش را دارند یا نگرانِ تمام شدنِ کوکایین شان هستند. ... بقیه ی گروه هم به همین داغانی.

نکته ی مشترکِ همه ی این آدم ها تعهد نداشتن به هر چیزی است. این ها نه به کارشان، نه به هم و نه به هیچ اصلی تعهد ندارند. برای یکی مثلِ آرچر تنها اصلی که الزام آور است "لذت" است. درست و غلطی برای ش وجود ندارد. حتی لذتِ زیاد به جایِ لذتِ کم هم برای ش موضوعیت ندارد، لذت را آنی و الآن می خواهد. برای ش بعداً و عواقبِ این لذت مهم نیست. آدم های این جوری برای شان چه بودنِ مدل زنده گی اهمیتی ندارد، هر جور که بتوانند و دل شان بکشد و پیش بیاید زنده گی می کنند. از هیچ چیزِ جدی ناراحت نمی شوند و خودشان را به خاطر هیچ چیزِ جدی ای سرزنش نمی کنند.

این حتی مدلِ آمریکایی هم نیست. مدلِ دون ژوانیزم به آن روشی است که کامو تفسیرش می کند1. مدلی است که پوچیِ عالم دقیقاً به همان مقدارِ سیزیفیسمِ آن اصالت دارد، منتها آدم های ش یک شکلِ دیگری از واکنش را در قبالِ آن حقیقت در پیش گرفته اند. توی افسانه ی سیزیف(به تفسیرِ کامو)، سیزیف برای نمایشِ پوچیِ عالم از زنده گیِ معمولی دست می کشد و محکومانه شروع می کند به بودنی نمادین و جاودان که با آن می شود پوچی را نمایش داد. قهرمانِ افسانه ی سیزیف، کسی است که به نفعِ انسان در مقابلِ خدایان قد علم می کند؛ اما در موردِ دون ژوان و مصادیق ش، این قضیه کاملاً عکسِ این است. واکنشِ دون ژاون به پوچیِ عالم، در تلذذِ غیرجاودان از خودِ زنده گیِ پوچ ختم می شود. دون ژوان خودش را در لذتِ جنسی و مشروب و خوش گذرانی غرق می کند. حتی فهم و تعقل هم به واسطه ی همین تفسیر در دایره ی دون ژوان وارد می شود. دون ژوان می داند، به این که بخواهد با آن به جایِ خاصی برسد. یک فرهیخته است بدون این که بخواهد برای درست شدنِ عالم کاری کند. دون ژوان در آن جا که دیگران و خودش برای ش مهم نیست، در مقابلِ استراتژیِ سیزیف در برخوردِ با عالم قرار می گیرد.

سیزیف از ناجاودانه گی و قدرتِ خلق(گریز از روزمره گی) خودش می گذرد تا به انسان حقیقتِ دنیای ش را(روزمره گی در ابدیت) نشان دهد، و در نهایت به جاودانه گی و روزمره گی محکوم می شود؛ اما دون ژوان نه که منکرِ این حقیقت باشد، اما با آن سر می کند. آرچر با خودش می گوید که من جاودانه ام: "فکر نمی کنم چیزی به نامِ مردن برای من وجود داشته باشه". و از طرفی خودش را غرقِ این بودنِ همیشه گی کرده.

با این حال، آرچر یک شخصیتِ دوست داشتنی است. رسانه ی غرب، امثالِ آرچر زیاد دارد. بخشی از طیفِ قهرمان های رسانه ی غرب -یا لااقل کاراکترهایِ جذاب ش- همین آدم های دون ژاونی ند. این شخصیت های دوست داشتنی و عوضی، بر یک مبنا اساسِ فلسفه ی پوچ گرایی را تبیین می کند و استراتژیِ خاصِ دون ژاونیزم را برای زنده گی کردن در این فلسفه.

احتمالاً اگر دو سه سال پیش بود عنوانِ این مطلب می شد "سیر رسانه ایِ دون ژوانیزم و ابتلاعاتِ متمم"(!). لابد می نشستم و یک مشت جمله برای حقنه ی این مطلب که "این حرام زاده های غربی چه می کنند توی کله ی جوانانِ ما" می آوردم و بعد هم مثلاً زیرآب شان را می زدم و اسلامِ ایرانی را واکسینه می کردم. آخر سر هم می نوشتم: "العاقبه للمتقین" یا یک هم چون چیزی. اما حالا که دیگر حوصله ی تمیز بازی ندارم و خیلی هم گمان نمی برم که کسی آن بالا این مزخرفات(یا هر چیزِ دیگری) به خیال ش باشد، فکر می کنم که این شکلِ پوچی چندان هم بد نباشد.

در موردِ جنس پوچی اش هم باید بگویم که آدم های سیزیفی و درون گرا و عزلت نشینی که فکر می کنند بارِ یک دنیا روی دوش شان هست، درنهایت همان قدر، راستی دست شان را می گیرد،  که آدم های دون ژوانیزمی و به قولِ پشم دارانِ کهنِ ما "توخالی". برای من یکی که دیگر واقعاً مهم نیست که آدم ها از کدام دسته باشند و حسابِ بودن شان را به چه گرفته باشند. حتی برای م مهم نیست که چه قدر این "پوچ"ی را باور کرده باشند. همین قدر گفتم که آن اشتباهِ رایجِ حضراتِ سیزیفی برطرف شده باشد. همین. ضمناً "آرچر2" سریال خوبی است.

 

------------------

  1. فصلِ دون ژوانیزمِ "افسانه ی سیزیف"، اثر آلبر کامو.
  2. Archer


نوشته شده توسط سجاد پورخسروانی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
.: از همین خاک :.

از همین خاک می نویسم. همین.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

دون ژوانیزم یا عوضی گریِ دوست داشتنی

دوشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۲۴ ق.ظ

[دسته بندی: درباره ی تولیدات فرهنگی]





-درباره ی سریالِ Archer و حکمت ش(!)-


این که آرچر و رفقای ش عوضی هستند  نیازی به اثباتِ خاصی ندارد. یعنی اصلاً لازم نیست که دنبالِ نمونه بگردید؛ همین قسمتِ آخرِ فصل شش را که پنج شنبه ی گذشته، 2 آوریل پخش شد، داشته باشید: "در یک وضعیت حساس که گروهِ آیسیس در حدِ یک باکتری کوچک شده اند و مأموریت شان این است که با وارد شدن به بدنِ یک دکترِ نابغه، لخته ی خونِ توی مغزش را از بین ببرند، آرچر توی آن زیردریاییِ مخصوص شان دنبالِ درست کردنِ نوعی نوشیدنیِ الکی است ...". آرچر توی کلِ انیمیشنِ آرچر آدم می کشد، برای ش مهم نیست که کشته شود. به عنوانِ یک جاسوس برای ش واقعاً مهم نیست که چه قدر دارد کارِ "درست" را انجام می دهد. همین که اخراج ش می کنند می افتد توی کارِ قاچاقِ مواد. یک جا که اتفاقی رئیسِ دزدانِ دریایی را می کشد و آن ها به عنوانِ رئیس شان انتخاب ش می کنند نه نمی گوید و می زند توی کارِ دزدیِ دریایی. وقتی می رود توی سی.آی.اِی و تهدیدش می کنند که در صورتِ انجام ندادن کارش اخراج ش می کنند اصلاً برای ش مهم نیست. برای ش مهم نیست که توی چه وضعیتی است، باید مشروب ش به راه باشد، تیپ و لباس ش درست باشد و همه به حرف های مسخره اش گوش کنند. اگر وسطِ یک اتاقِ حساس به صدا در حالِ انجام یک مأموریت باشد، برای ش مهم نیست که صدای ش را پایین نگه دارد، دل ش بکشد شروع می کند به تعریفِ یک تکه از یک فیلم. دورش را کروکدیل گرفته باشد، برای ش چندان مهم نیست، شروع می کند از عوارضِ سیگار کشیدن حرف زدن. از لحاظِ جنسی هم که دیگر نگو. همه ی اعضایِ تیم ش همین ند. یک مشت آدمِ به شدت اعصاب خردکن و عوضی. کریگر، دکتر و متخصص امور فنی و رباتیک و مهندس و کلاً مغز همه کاره شان یک آلمانی با گرایشات نازیسم است که گه گداری هم اسلحه های ستاد را قاچاق می کند. به دوست و دشمن در ازایِ پول سرویس می دهد و علاقه ی خاصی به محله های کثیف دارد. پم، دخترِ چاق گروه، همیشه توی دست شویِ مردانه در حالِ شعارنویسی و خودارضایی است. آخرِ هفته ها می رود مسابقه ی ممنوعه ی ماشین. یک فصلِ کامل که این آدم معتاد می شود، هیچ کس سعی نمی کند ترک ش دهد و همه فقط هوای ش را دارند یا نگرانِ تمام شدنِ کوکایین شان هستند. ... بقیه ی گروه هم به همین داغانی.

نکته ی مشترکِ همه ی این آدم ها تعهد نداشتن به هر چیزی است. این ها نه به کارشان، نه به هم و نه به هیچ اصلی تعهد ندارند. برای یکی مثلِ آرچر تنها اصلی که الزام آور است "لذت" است. درست و غلطی برای ش وجود ندارد. حتی لذتِ زیاد به جایِ لذتِ کم هم برای ش موضوعیت ندارد، لذت را آنی و الآن می خواهد. برای ش بعداً و عواقبِ این لذت مهم نیست. آدم های این جوری برای شان چه بودنِ مدل زنده گی اهمیتی ندارد، هر جور که بتوانند و دل شان بکشد و پیش بیاید زنده گی می کنند. از هیچ چیزِ جدی ناراحت نمی شوند و خودشان را به خاطر هیچ چیزِ جدی ای سرزنش نمی کنند.

این حتی مدلِ آمریکایی هم نیست. مدلِ دون ژوانیزم به آن روشی است که کامو تفسیرش می کند1. مدلی است که پوچیِ عالم دقیقاً به همان مقدارِ سیزیفیسمِ آن اصالت دارد، منتها آدم های ش یک شکلِ دیگری از واکنش را در قبالِ آن حقیقت در پیش گرفته اند. توی افسانه ی سیزیف(به تفسیرِ کامو)، سیزیف برای نمایشِ پوچیِ عالم از زنده گیِ معمولی دست می کشد و محکومانه شروع می کند به بودنی نمادین و جاودان که با آن می شود پوچی را نمایش داد. قهرمانِ افسانه ی سیزیف، کسی است که به نفعِ انسان در مقابلِ خدایان قد علم می کند؛ اما در موردِ دون ژوان و مصادیق ش، این قضیه کاملاً عکسِ این است. واکنشِ دون ژاون به پوچیِ عالم، در تلذذِ غیرجاودان از خودِ زنده گیِ پوچ ختم می شود. دون ژوان خودش را در لذتِ جنسی و مشروب و خوش گذرانی غرق می کند. حتی فهم و تعقل هم به واسطه ی همین تفسیر در دایره ی دون ژوان وارد می شود. دون ژوان می داند، به این که بخواهد با آن به جایِ خاصی برسد. یک فرهیخته است بدون این که بخواهد برای درست شدنِ عالم کاری کند. دون ژوان در آن جا که دیگران و خودش برای ش مهم نیست، در مقابلِ استراتژیِ سیزیف در برخوردِ با عالم قرار می گیرد.

سیزیف از ناجاودانه گی و قدرتِ خلق(گریز از روزمره گی) خودش می گذرد تا به انسان حقیقتِ دنیای ش را(روزمره گی در ابدیت) نشان دهد، و در نهایت به جاودانه گی و روزمره گی محکوم می شود؛ اما دون ژوان نه که منکرِ این حقیقت باشد، اما با آن سر می کند. آرچر با خودش می گوید که من جاودانه ام: "فکر نمی کنم چیزی به نامِ مردن برای من وجود داشته باشه". و از طرفی خودش را غرقِ این بودنِ همیشه گی کرده.

با این حال، آرچر یک شخصیتِ دوست داشتنی است. رسانه ی غرب، امثالِ آرچر زیاد دارد. بخشی از طیفِ قهرمان های رسانه ی غرب -یا لااقل کاراکترهایِ جذاب ش- همین آدم های دون ژاونی ند. این شخصیت های دوست داشتنی و عوضی، بر یک مبنا اساسِ فلسفه ی پوچ گرایی را تبیین می کند و استراتژیِ خاصِ دون ژاونیزم را برای زنده گی کردن در این فلسفه.

احتمالاً اگر دو سه سال پیش بود عنوانِ این مطلب می شد "سیر رسانه ایِ دون ژوانیزم و ابتلاعاتِ متمم"(!). لابد می نشستم و یک مشت جمله برای حقنه ی این مطلب که "این حرام زاده های غربی چه می کنند توی کله ی جوانانِ ما" می آوردم و بعد هم مثلاً زیرآب شان را می زدم و اسلامِ ایرانی را واکسینه می کردم. آخر سر هم می نوشتم: "العاقبه للمتقین" یا یک هم چون چیزی. اما حالا که دیگر حوصله ی تمیز بازی ندارم و خیلی هم گمان نمی برم که کسی آن بالا این مزخرفات(یا هر چیزِ دیگری) به خیال ش باشد، فکر می کنم که این شکلِ پوچی چندان هم بد نباشد.

در موردِ جنس پوچی اش هم باید بگویم که آدم های سیزیفی و درون گرا و عزلت نشینی که فکر می کنند بارِ یک دنیا روی دوش شان هست، درنهایت همان قدر، راستی دست شان را می گیرد،  که آدم های دون ژوانیزمی و به قولِ پشم دارانِ کهنِ ما "توخالی". برای من یکی که دیگر واقعاً مهم نیست که آدم ها از کدام دسته باشند و حسابِ بودن شان را به چه گرفته باشند. حتی برای م مهم نیست که چه قدر این "پوچ"ی را باور کرده باشند. همین قدر گفتم که آن اشتباهِ رایجِ حضراتِ سیزیفی برطرف شده باشد. همین. ضمناً "آرچر2" سریال خوبی است.

 

------------------

  1. فصلِ دون ژوانیزمِ "افسانه ی سیزیف"، اثر آلبر کامو.
  2. Archer

نظرات  (۱)

واقعا می شینی سریال می بینی؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی