فلسفه‌ ی ژانر :: .: از همین خاک :.

.: از همین خاک :.

k h a k . b l o g . i r
سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۳۲ ب.ظ

فلسفه‌ ی ژانر

[دسته بندی: درباره ی تولیدات فرهنگی]


  

نظریه‌ی مک‌لوهان کمابیش در موردِ همه‌ی رسانه‌ها صدق می‌کند1. چه رسانه‌های واضحِ انتشاری و ارتباطی (انتشاری مثلِ تلویزیون و ارتباطی مثل فیس‌بوک)، و چه ریزمدیوم‌های ابزاری که معمولاً در مبحثِ وسایل ارتباط جمعی، نادیده گرفته می‌شوند. "ژانر" یکی است از همین ریزمدیوم‌ها که به واسطه‌ی پیشامتن بودن‌ش می‌تواند دارایِ هویتِ مستقل از متن باشد. یعنی پیش از متن، دارای نوعی نگرش به واقعیت یا جهان است(چیزی مثلِ جهان‌بینی ولی نه در وسعتِ آن): در ژانر کمدی چیزی به نامِ "فاجعه" وجود ندارد؛ افسوسِ ابدی و شکستِ ابدی مالِ ژانر تراژدی است. کشته شدن، مردن،  و بی‌اهمیت نشان دادن این دو در ژانرِ "کمدی سیاه" توجیه می‌پذیرد. اتفاقاتِ رئالِ زنده‌گی در پیچ‌و‌خم‌های معمول و برانگیخته‌گیِ حاصل از آن، برای متن‌هایی است که می‌خواهند خودشان را در "درام" بیان کنند. و ژانرهای دیگر نیز به همین سیاق: فانتزی و رمانتیک و علمی‌تخیلی و طبیعت برتر و دیگرها.

هر کدام از این ژانرها می‌توانند با ژانرهای دیگر مخلوط شوند و در عینِ حال هر کدام، مجموعه‌ای را ذیلِ خودشان تفسیر کنند. براساسِ دسته بندیِ سایتِ IMDB از ژانرهای رسانه‌های تصویری، 22 ژانر اصلی و حدود 60 ژانرِ فرعی وجود دارد. هر کدام از این‌ها نوعی از واقعیت را تفسیر می‌کنند. و هر چند که هر کدام  واقعیات را به "حقیقتی"2 خاص تقلیل می‌دهند اما در کل، در قبالِ فرهنگ این وظیفه را به عهده می‌گیرند که در قالبِ احتمال، به امکان‌های آن ملت، بُعد دهند. ما چیزی به نام زامبی نداریم، اما ژانر Zombie که(گاهی زیرمجموعه‌ی ژانر عملی تخیلی قرار می‌گیرد در سری Resident Evil و گاهی زیرمجوعه‌ی ژانر Horror3  و Supernatural 4) تخیلِ صرف چیزی است که وجود ندارد، این امکان را به فرهنگ می‌دهد که راستی‌اش را در حوزه‌ی اتفاقات بعید مورد سنجش قرار دهد؛ و بعد هم اضافه کردنِ معناهای تمثیلی از طریقِ متن و غیره.

هر ژانری امکانی است در اختیارِ فرهنگ که بتواند احکامِ تمدنی‌ش را مورد مداقه قرار دهد. اگر روزی برسد که زمین کارش تمام باشد چه می‌شود؟(ژانر آخرالزمانی). اگر سکولاریته به حداعلایِ خودش برسد، چه می‌شود؟(ژانر "گمانه‌زن"ی که مثلاً در فیلم‌های Purge داریم). در موردِ این دو موردِ اخیر هر فرهنگی برای اثباتِ کارآییِ خودش در دوره‌های مختلف، برای این‌که ثابت کند که در هر بازه‌ی زمانی، هم‌چنان قابل استفاده خواهد بود، مجبور است که رو بیاورد به این ژانرها و خودش را در دلِ قصه‌های مختلف موردِ محک قرار دهد:

·         آیا اسلامِ جمهوریِ اسلامی، بعد از هشتاد سالِ دیگر، هم‌چنان توی این کشور جواب‌گو خواهد بود؟

·         آیا سکولاریته‌ی غرب، کماکان ابرقدرت بودن را برای مدافعین‌ش حفظ خواهد کرد؟

·    آیا در خشک‌سالی، در آخرالزمانی که آدم‌ها چیزی برای خوردن پیدا نخواهند کرد، دین و قانون هم‌چنان کارایی خودشان را حفظ خواهند کرد؟

یا اصلاً طرحِ هر کدام از این‌ها به سیاقِ باورِ آن فرهنگ: "آخرالزمانِ اسلامی چه ریختی‌هاست؟"، "آینده‌ی حکومت اسلامی چه‌گونه خواهد بود؟"و امثالِ این‌ها. این مسائل را می‌توان برداشت و در قالب هر کدام از ژانرها تجربه کرد. ژانرِ اکشنِ جمهوریِ اسلامی، به پلیس‌های‌ش چه اخلاقی می‌دهد؟ ژانر پلیسیِ آن چه‌طور؟ ژانر جاسوسی چه؟

ما ژانر جنگ را داریم که در این ورِ عالم، به دفاعِ مقدس ترجمه شده. همین ژانرِ دفاع مقدس، پیش از هر متنی خودش یک بیانیه است. یک مدیوم است که پیش از متن‌ش دارد درباره ی تحریمِ قدسیِ یک دوره حرف می‌زند؛ هویتِ تاریخیِ جمهوریِ اسلامی با جنگ‌ش تعریف می‌شود. این نوعی از نگاه به عالم است. این ژانری است که به قولِ حضرتِ امام منبعی است از فیوضات. هر ژانری، در هر فرهنگی نوعی تبادرِ مفهومی است. مثلاً بحثِ تروریست که می‌شود، ذهنِ عادت خورده‌ی غربی می‌رود سمتِ بمب‌گذاری‌های گروه‌های بنیادگرای اسلامی. این تحفه‌ی ژانرِ تروریستی است که تمدن غرب برای ساکنین‌ش برده. بحثِ "جنایت" که می‌شود، یک نوع فلسفه‌ی جنایتِ تلویزیونی توی ذهن آن جماعت نقش می‌بندد. کاری ندارم که این خوب است یا بد، اما یکی از ابزارهایی است که هر فرهنگی می‌تواند به کار گیرد.

در این مورد مثلاً ما یکی ژانری داریم به نامِ Supernatural یا طبیعت برتر. غربی، از طریقِ این ژانر، باور به غیب‌ش را پی می‌گیرد. این کاری است که ما نکرده ایم. حسن عباسی، توی یکی از این جلساتِ کلبه‌ی کرامت‌ش(جلسه‌ی 376)، در تحلیل سریال Supernatural، ذکر می‌کند که ایمان هفت متعلق دارد: ایمان به خدا، ایمان به آخرت، ایمان به غیب، ایمان به انبیاء، ایمان به آیات الهی، ایمان به ملائک و ایمان به کتاب. مسئله این‌جاست که ایمانِ به خدا(برای اهل‌ش!)، منهایِ ایمان به غیب کامل نیست(و منهایِ هر کدامِ دیگر). غربی برای هر کدام از این هفت متعلق اثر دارد؛ برای زمین زدنِ هفت متعلقِ طرفِ متقابل‌ش هم اثر دارد. اما شاید فقط برایِ ایمان به انبیاء و ایمان به خدا و ایمان به کتاب‌ش کاری کرده باشیم(تک‌وتوکی هم در ایمان به ملائک). اما ایمان به شیطان(ایمان به وجودِ شیطان) هم یکی از همین هفت‌تاست(ذیلِ ایمان به غیب). ایمان به جن و پری و امثالهم هم ایضاً. ما برای این‌ها چه کاری داریم؟

خب من الآن می‌توانم بگویم که "میرانا" را. اصلِ این روده درازیِ هم خاطرِ همین بود. یک کتابی را یک مدت پیش خواندم به نامِ "میرانا و هفت جن بدبخت". کتابی که هرچند از لحاظِ فرمی و قدرتِ نویسنده‌گی شبیهِ دست‌نوشته‌های بی‌بیِ خدابیامرزِ بنده است(ایشان سواد نداشت)، اما برای من،  اولین اثری است  که حکم ژانر Supernaturalِ ایرانی را دارد. ایمان به خدا، ایمان به شیطان، ایمان به جن، ایمان به ملائک و ایمان به پری از تعلقاتی است که این کتاب در موردشان حرف می‌زند. و خب، از این حیث، باید گفت که کارِ ارزشی‌ای محسوب می‌شود. جزوِ اولین آثاری است که دارد Constantineِ ایرانی-اسلامی را معرفی می‌کند و به بُعدِ ادبیات فارسی اضافه می‌آرد به نظرم. این کتاب، کتابِ ضعیفی است؛ هم از لحاظِ فرم، هم از لحاظِ محتوا. اما اولین(یا از اولین‌های) نمونه‌ی ژانر خودش هم هست. به همین خاطر هم بودن‌ش جا دارد. همین.   

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  1. "رسانه همان پیام است". در موردِ ذات‌مندی هر رسانه و پیشاپیام بودن آن در نسبتِ متن.

  2. غرض‌م از حقیقت، تفسیرِ واقعیت بر مبنایِ یک مدل فکری است.

  3. وحشت

  4. طبیعت‌برتر

 



نوشته شده توسط سجاد پورخسروانی
ساخت وبلاگ در بلاگ بیان، رسانه متخصصان و اهل قلم
.: از همین خاک :.

از همین خاک می نویسم. همین.

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

فلسفه‌ ی ژانر

سه شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۳، ۱۰:۳۲ ب.ظ

[دسته بندی: درباره ی تولیدات فرهنگی]


  

نظریه‌ی مک‌لوهان کمابیش در موردِ همه‌ی رسانه‌ها صدق می‌کند1. چه رسانه‌های واضحِ انتشاری و ارتباطی (انتشاری مثلِ تلویزیون و ارتباطی مثل فیس‌بوک)، و چه ریزمدیوم‌های ابزاری که معمولاً در مبحثِ وسایل ارتباط جمعی، نادیده گرفته می‌شوند. "ژانر" یکی است از همین ریزمدیوم‌ها که به واسطه‌ی پیشامتن بودن‌ش می‌تواند دارایِ هویتِ مستقل از متن باشد. یعنی پیش از متن، دارای نوعی نگرش به واقعیت یا جهان است(چیزی مثلِ جهان‌بینی ولی نه در وسعتِ آن): در ژانر کمدی چیزی به نامِ "فاجعه" وجود ندارد؛ افسوسِ ابدی و شکستِ ابدی مالِ ژانر تراژدی است. کشته شدن، مردن،  و بی‌اهمیت نشان دادن این دو در ژانرِ "کمدی سیاه" توجیه می‌پذیرد. اتفاقاتِ رئالِ زنده‌گی در پیچ‌و‌خم‌های معمول و برانگیخته‌گیِ حاصل از آن، برای متن‌هایی است که می‌خواهند خودشان را در "درام" بیان کنند. و ژانرهای دیگر نیز به همین سیاق: فانتزی و رمانتیک و علمی‌تخیلی و طبیعت برتر و دیگرها.

هر کدام از این ژانرها می‌توانند با ژانرهای دیگر مخلوط شوند و در عینِ حال هر کدام، مجموعه‌ای را ذیلِ خودشان تفسیر کنند. براساسِ دسته بندیِ سایتِ IMDB از ژانرهای رسانه‌های تصویری، 22 ژانر اصلی و حدود 60 ژانرِ فرعی وجود دارد. هر کدام از این‌ها نوعی از واقعیت را تفسیر می‌کنند. و هر چند که هر کدام  واقعیات را به "حقیقتی"2 خاص تقلیل می‌دهند اما در کل، در قبالِ فرهنگ این وظیفه را به عهده می‌گیرند که در قالبِ احتمال، به امکان‌های آن ملت، بُعد دهند. ما چیزی به نام زامبی نداریم، اما ژانر Zombie که(گاهی زیرمجموعه‌ی ژانر عملی تخیلی قرار می‌گیرد در سری Resident Evil و گاهی زیرمجوعه‌ی ژانر Horror3  و Supernatural 4) تخیلِ صرف چیزی است که وجود ندارد، این امکان را به فرهنگ می‌دهد که راستی‌اش را در حوزه‌ی اتفاقات بعید مورد سنجش قرار دهد؛ و بعد هم اضافه کردنِ معناهای تمثیلی از طریقِ متن و غیره.

هر ژانری امکانی است در اختیارِ فرهنگ که بتواند احکامِ تمدنی‌ش را مورد مداقه قرار دهد. اگر روزی برسد که زمین کارش تمام باشد چه می‌شود؟(ژانر آخرالزمانی). اگر سکولاریته به حداعلایِ خودش برسد، چه می‌شود؟(ژانر "گمانه‌زن"ی که مثلاً در فیلم‌های Purge داریم). در موردِ این دو موردِ اخیر هر فرهنگی برای اثباتِ کارآییِ خودش در دوره‌های مختلف، برای این‌که ثابت کند که در هر بازه‌ی زمانی، هم‌چنان قابل استفاده خواهد بود، مجبور است که رو بیاورد به این ژانرها و خودش را در دلِ قصه‌های مختلف موردِ محک قرار دهد:

·         آیا اسلامِ جمهوریِ اسلامی، بعد از هشتاد سالِ دیگر، هم‌چنان توی این کشور جواب‌گو خواهد بود؟

·         آیا سکولاریته‌ی غرب، کماکان ابرقدرت بودن را برای مدافعین‌ش حفظ خواهد کرد؟

·    آیا در خشک‌سالی، در آخرالزمانی که آدم‌ها چیزی برای خوردن پیدا نخواهند کرد، دین و قانون هم‌چنان کارایی خودشان را حفظ خواهند کرد؟

یا اصلاً طرحِ هر کدام از این‌ها به سیاقِ باورِ آن فرهنگ: "آخرالزمانِ اسلامی چه ریختی‌هاست؟"، "آینده‌ی حکومت اسلامی چه‌گونه خواهد بود؟"و امثالِ این‌ها. این مسائل را می‌توان برداشت و در قالب هر کدام از ژانرها تجربه کرد. ژانرِ اکشنِ جمهوریِ اسلامی، به پلیس‌های‌ش چه اخلاقی می‌دهد؟ ژانر پلیسیِ آن چه‌طور؟ ژانر جاسوسی چه؟

ما ژانر جنگ را داریم که در این ورِ عالم، به دفاعِ مقدس ترجمه شده. همین ژانرِ دفاع مقدس، پیش از هر متنی خودش یک بیانیه است. یک مدیوم است که پیش از متن‌ش دارد درباره ی تحریمِ قدسیِ یک دوره حرف می‌زند؛ هویتِ تاریخیِ جمهوریِ اسلامی با جنگ‌ش تعریف می‌شود. این نوعی از نگاه به عالم است. این ژانری است که به قولِ حضرتِ امام منبعی است از فیوضات. هر ژانری، در هر فرهنگی نوعی تبادرِ مفهومی است. مثلاً بحثِ تروریست که می‌شود، ذهنِ عادت خورده‌ی غربی می‌رود سمتِ بمب‌گذاری‌های گروه‌های بنیادگرای اسلامی. این تحفه‌ی ژانرِ تروریستی است که تمدن غرب برای ساکنین‌ش برده. بحثِ "جنایت" که می‌شود، یک نوع فلسفه‌ی جنایتِ تلویزیونی توی ذهن آن جماعت نقش می‌بندد. کاری ندارم که این خوب است یا بد، اما یکی از ابزارهایی است که هر فرهنگی می‌تواند به کار گیرد.

در این مورد مثلاً ما یکی ژانری داریم به نامِ Supernatural یا طبیعت برتر. غربی، از طریقِ این ژانر، باور به غیب‌ش را پی می‌گیرد. این کاری است که ما نکرده ایم. حسن عباسی، توی یکی از این جلساتِ کلبه‌ی کرامت‌ش(جلسه‌ی 376)، در تحلیل سریال Supernatural، ذکر می‌کند که ایمان هفت متعلق دارد: ایمان به خدا، ایمان به آخرت، ایمان به غیب، ایمان به انبیاء، ایمان به آیات الهی، ایمان به ملائک و ایمان به کتاب. مسئله این‌جاست که ایمانِ به خدا(برای اهل‌ش!)، منهایِ ایمان به غیب کامل نیست(و منهایِ هر کدامِ دیگر). غربی برای هر کدام از این هفت متعلق اثر دارد؛ برای زمین زدنِ هفت متعلقِ طرفِ متقابل‌ش هم اثر دارد. اما شاید فقط برایِ ایمان به انبیاء و ایمان به خدا و ایمان به کتاب‌ش کاری کرده باشیم(تک‌وتوکی هم در ایمان به ملائک). اما ایمان به شیطان(ایمان به وجودِ شیطان) هم یکی از همین هفت‌تاست(ذیلِ ایمان به غیب). ایمان به جن و پری و امثالهم هم ایضاً. ما برای این‌ها چه کاری داریم؟

خب من الآن می‌توانم بگویم که "میرانا" را. اصلِ این روده درازیِ هم خاطرِ همین بود. یک کتابی را یک مدت پیش خواندم به نامِ "میرانا و هفت جن بدبخت". کتابی که هرچند از لحاظِ فرمی و قدرتِ نویسنده‌گی شبیهِ دست‌نوشته‌های بی‌بیِ خدابیامرزِ بنده است(ایشان سواد نداشت)، اما برای من،  اولین اثری است  که حکم ژانر Supernaturalِ ایرانی را دارد. ایمان به خدا، ایمان به شیطان، ایمان به جن، ایمان به ملائک و ایمان به پری از تعلقاتی است که این کتاب در موردشان حرف می‌زند. و خب، از این حیث، باید گفت که کارِ ارزشی‌ای محسوب می‌شود. جزوِ اولین آثاری است که دارد Constantineِ ایرانی-اسلامی را معرفی می‌کند و به بُعدِ ادبیات فارسی اضافه می‌آرد به نظرم. این کتاب، کتابِ ضعیفی است؛ هم از لحاظِ فرم، هم از لحاظِ محتوا. اما اولین(یا از اولین‌های) نمونه‌ی ژانر خودش هم هست. به همین خاطر هم بودن‌ش جا دارد. همین.   

 

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

  1. "رسانه همان پیام است". در موردِ ذات‌مندی هر رسانه و پیشاپیام بودن آن در نسبتِ متن.

  2. غرض‌م از حقیقت، تفسیرِ واقعیت بر مبنایِ یک مدل فکری است.

  3. وحشت

  4. طبیعت‌برتر

 

۹۳/۱۰/۳۰ موافقین ۱ مخالفین ۰
سجاد پورخسروانی

فلسفه‌ ی ژانر

نظرات  (۲)

۰۶ بهمن ۹۳ ، ۱۹:۲۵ داود رحیم‌پور
متن ژانر فاجعه(آخر الزمان) اضافه به این متن است.برای مطالعه این اضافه می‌توانید به وبلاگ من مراجعه نمایید.
۰۶ بهمن ۹۳ ، ۲۰:۵۴ از همین خاک
http://azazil.blog.ir/post/21

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی